
مهندس بازرگان وقتی وارد پاریس شد، به نوفللوشاتو آمد و با امام ملاقات کرد. وی ظاهراً در ضمن حرفهای خود به امام گفته بود که راه بنبست است، مردم خسته شدهاند و شهید میشوند و…
امام هم در پاسخ ایشان فرموده بود: بنبستی وجود ندارد. انشاءالله جلو میرویم.
سخن امام در مورد پیشرفت انقلاب و شرایط انقلابی آن روزها بود. حضرت امام در اول محرم، اعلامیه معروف «خون بر شمشیر پیروز است» را صادر کردند که در بسیج مردم بسیار کارساز بود. مردم از اول محرم به خیابانها ریختند و با حکومت نظامی درگیر شدند و عدهای از آنها به شهادت رسیدند.
با وجود تمام این ماجراها آنها از شهدای خود تجلیل میکردند و در تظاهرات و مراسم تدفین شهدا، باز هم بر ضد شاه شعار میدادند، بنابراین اگر خسته شده بودند، نباید بر ضد شاه شعار میدادند و تظاهرات میکردند، بلکه میبایست به حضرت امام انتقاد میکردند و بر ضد ایشان شعار میدادند، ولی آنها هوشیار بودند و از قضایا تحلیل درستی داشتند و در مبارزه خود بر ضد رژیم شاه، هر روز مصممتر از دیروز میشدند.
جریان ملاقات دوم بازرگان با امام به این صورت بود که ایشان بعد از ملاقات اول با امام به لندن رفت و بعد از چند روزی مجدداً به پاریس آمد و در نوفل لوشاتو از امام تقاضای ملاقات کرد. در آن هنگام که مبارزات مردم در داخل کشور اوج گرفته بود.
امام فرموده بودند که: هر کدام از شخصیتهای سیاسی ایران که میخواهد به اینجا بیاید و تقاضای ملاقات با اینجانب دارد باید مواضع خود را اعلام کند؛ ابتدا باید نفی سلطنت کند و حمایت خویش را از ملت به پا خواسته ایران کتباً اعلام نماید.
بر همین اساس، وقتی دکتر سنجابی برای دیدار امام به پاریس آمد، امام فرمود: ایشان باید نفی سلطنت کند و از مبارزه مردم که برای قطع ریشه گندیده رژیم منحوس پهلوی به پا خواستهاند، حمایت کند.
دکتر سنجابی نیز مواضع خود را نوشت و من خودم نوشته ایشان را گرفتم و به نزد امام بردم. بعد امام دستی در آن برد که یعنی باید به این صورت باشد. سپس نوشته را بازگرداندم و دکتر سنجابی متن را با قلم خود اصلاح کرد و امضا نمود. من دوباره آن را خدمت امام بردم و ایشان پس از مشاهده آن، به دکتر سنجابی اجازه ملاقات داد.
بنابراین، وقتی مهندس بازرگان برای بار دوم از امام تقاضای ملاقات کرد، حضرت امام فرمودند: ایشان باید مواضع خود را اعلام کند.
ولی چون بازرگان مواضع خود را اعلام نکرد اجازه ملاقات هم داده نشد. امام فرمود که: به ایران برود و همان جا مواضع خودش را اعلام کند.
البته دوستان بازرگان مانند دکتر یزدی و قطبزاده خیلی حرص خوردند و اظهار نگرانی کردند که چرا ایشان مواضع خود را اعلام نکرد. یکی از موارد مهم اعلام مواضع این بود که افراد و شخصیتهای سیاسی، رژیم سلطنت را نفی کنند و بگویند که شاه باید برود. وقتی آقای بازرگان به ایران بازگشت، نهضت آزادی یک اعلامیه کمرنگی بیرون داد که تا آنجایی که به یاد دارم، مطلبی به این مضمون در آن آمده بود که مردم میگویند شاه باید برود؛ بنابراین وی باید برود.