
در جریان تظاهرات مردمی، یک روز حدود ساعت ۹/۵ صبح در مسجد ملک جمعیت عظیمی گرد آمده بود. یک روحانی که تازه از خارج شهر کرمان آمده بود، در مسجد ملک سخنرانی کرد و مردم را به شورش و مقابله با نیروهای مسلح فراخواند. شور و هیجان بسیاری بر مردم مستولی شد، چرا که او آن روز را روز درگیری و مبارزه با مأمورین فاسد درباری خواند. نزدیک بود مردم بیرون بریزند و کلانتری ها را خلع سلاح کنند و یا به ساواک بریزند و درگیری شود. من بعد از سخنرانی ایشان صحبت کردم و خطاب به مردم گفتم: ما امروز راهپیمایی آرام داریم تظاهرات آرام داریم اعتراضات آرام داریم و با احدی از مأمورین دولت درگیر نمی شویم اینها برادران، ما مسلمان و همشهری ما هستند.
سخنرانی من شور و هیجان جمعیت را کاهش داد و اثر آن سخنرانی تند را خنثی کرد و به لطف الهی یک شر بزرگ از سر مردم کرمان دفع شد. من یقین داشتم اگر مردم با آن حالت از مسجد خارج می شدند با اولین کلانتری که نزدیک مسجد ملک بود، به قصد خلع سلاح آنها درگیر می شدند و کشتار عظیمی در کرمان به راه می افتاد. به لطف الهی توانستیم در آن زمان جلوی این کار را بگیریم
به هر حال پس از پایان سخنرانی به طرف اداره سازمان امنیت کرمان (ساواک) راه افتادیم و قصدمان این بود که عکس امام خمینی را بالای سر در آنجا نصب کنیم. مردم به ترتیب و با نظم حرکت می کردند، روحانیون پیشاپیش جمعیت بودند. نزدیکی های سازمان امنیت کرمان که رسیدیم، مأمورین دولتی با ماشین های مسلح جلوی ما ایستادند. سربازان مسلح آمادۀ تیراندازی جلوی جمعیت تظاهر کننده آرایش جنگی گرفتند. من با دوستان خود صحبت کردم و پیشنهاد کردم. برای اینکه جلوی کشتار را بگیریم با مأموران دولتی صحبت کنیم و بگوییم که ما به طرف سازمان امنیت نمی رویم و جمعیت در همین جا متوقف می شود. اما به نمایندگی از مردم، عده ای از جوانان می روند و عکس امام خمینی را بر سر در ساواک نصب می کنند و بر می گردند.
ما همین جا می مانیم و حرکت نمی کنیم تا آنها برگردند و به ما ملحق شوند. به لطف خدا این پیشنهاد مورد قبول مشترک آقایان علما و مأموران دولتی و مردم قرار گرفت. چند نفر از جوانان به طرف ساواک جلو رفتند. در واقع یک منطقه ای طرف بین ما و نیروهای ارتشی ایجاد شد. جمعیت یک طرف ایستاده بودند و نیروهای مسلح به فاصله ۵ یا ۶ متر از ما قرار داشتند. نیروهای ارتش گفته بودند که اگر حتی یک قدم جلوتر بیایند به روی آنها تیراندازی خواهند کرد. ۱۰ – ۱۵ نفر از جوانان به سوی سر در سازمان اطلاعات پیش رفتند و عکس امام را بر بالای در سازمان اطلاعات نصب کردند. جمعیت صلوات می فرستادند. وقتی آنها برگشتند جمعیت غرق در شادی و هیجان شد و مرتب صلوات می فرستادند، بعد ما جمعیت را به سوی مسجد ملک باز گرداندیم و به نظرم بعد از نماز ظهر و عصر از آنجا متفرق شدیم. من همواره خدا را شکر می کنم که به یاری او و با خیر و سلامت، به خواست خودمان رسیدیم، بدون آن که خونی از دماغ کسی بریزد.
در اینجا باید خاطر نشان کنم که مأموران دولتی اعم از ارتشی ها و اجزاء شهربانی کرمان و کلاً ایران به جز تعدادی از خائنان همه از خود مردم بودند و فقط به خاطر مسئولیت کاری مجبور به اجرای فرامین رژیم می شدند. باید بگویم ما با رفتار آرام و کنترل جمعیت توانستیم دل مأموران دولتی را به دست آوریم و آنها را با خود همدل و همراه سازیم. به نظرم در مواردی که کشتار زیادی از مردم انجام می گرفت، علاوه بر جنایت و رذالت شاه و فرماندهان شاه، هیجان زدگی و تهورهایی که می توانست کنترل شود یکی از عوامل اوج گرفتن فجایع بود؛ والله اعلم