استقرار نظام

بازگشت پول ها به بانک

مهندس محمد سلامتی

من اسم شهید رجایی را برای اولین بار در زندان شنیدم. در کمیته‌ی مرکزی که زندانی بودیم، یک نفر را به سلول کنار سلول ما آوردند. بعد که می‌خواستند او را به بازجویی ببرند، صدایش کردند: محمدعلی رجایی.

گفت: من هستم.

در زندان چون هم بند نبودیم ایشان را هیچ وقت ندیدم. پس از انقلاب ایشان گاهی با سازمان {مجاهدین انقلاب} رفت و آمد داشت که آن موقع با ایشان آشنا شدم. شهید رجایی همین طور که گفته می‌ شود و در فیلم‌ ها نشان داده می‌ شود واقعا ساده زیست بود.

وقتی وزیر کشاورزی بودم یادم هست یک روز که رفته بودم درباره‌ مسائل مختلف با هم صحبت کنیم، صحبتم که تمام شد سر ظهر بود.

گفت: فلانی نهار همین جا بمان.

من به شوخی گفتم: ناهار چه دارید؟

گفت: می‌ بینی که نان و انگور هست.

سفرهای استانی از زمان شهید رجایی باب شد، اولین سفر به لرستان و دومین سفر به سیستان و بلوچستان بود. همه اعضای هیات دولت با یک هواپیما می ‌رفتیم. روزی هم که نوبت سیستان و بلوچستان بود با یک هواپیما به آنجا رفتیم که من تذکر دادم اگر هواپیما سقوط کند تمام کابینه سقوط می‌کند. سر ظهر و موقع نماز بود که رسیدیم.

شهید رجایی گفت: برویم مسجد نماز جماعت بخوانیم و پس از آن به استانداری و جاهای دیگر برویم.

به مسجد رفتیم و در صف های سوم و چهارم ایستاده بودیم، شهید رجایی صف جلوی من بود، من هم پشت سری ایشان، اعضای کابینه هم متفرق صف‌های دیگر بودند. یک پاسبان دَم در ایستاده بود، یک نفر از مردم عادی که پهلوی من نشسته بود، از من پرسید: کسی آمده؟

گفتم: چطور؟

گفت: پاسبان اینجاست!

گفتم: آره. همین شخص که صف جلوی شماست، آقای رجایی نخست وزیر است.

کسی که کنار من نشسته بود به آن مرد گفت: خود ایشان هم وزیر کشاورزی هستند.

دستش رفت بالا و گفت: خدا رو شکر اینها که از خودمان هستند.

… شهید رجایی انسان خاکی بود و این خصلت هم ناشی از روحیه‌ ی انقلابی و مردمی ایشان بود. از بدنه‌ ی جامعه و خدمت گزار مردم بود. من ایشان را واقعاً دوست داشتم.

یادم هست باز یک سفری به پارس آباد مغان داشتیم. آنجا سر ظهر رسیدیم، رفتیم مسجد برای نماز جماعت، منتهی وسط نماز رسیدیم. وقتی رسیدیم رفتیم به صف نماز، اقتدا کردیم مردم همین طور که نماز می‌خواندند متوجه شدند که رجایی آمده، همین که سلام ما تمام شد مسجد به هم ریخت، همه هجوم آوردند به سمت رجایی که با او دست بدهند و روبوسی کنند. از سر و کول هم بالا می‌رفتند. یادم هست که آقای طاهری استاندار، کفش هایش را به زور از لابلای جمعیت پیدا کرد. مردم شهید رجایی را این چنین دوست داشتند و برای سخنان و نظر او ارزش قائل بودند.

زمانی به علت شرایط خاصی که بود مردم پول هایشان را از بانک‌ها بیرون کشیدند، بانک ها با کمی نقدینگی مواجه شدند. شورای عالی بانک‌ ها تصویب کرد برای اینکه نقدینگی بانک‌ ها تامین شود و با کمبود نقدینگی مواجه نشوند پول چاپ کند و در اختیار بانک ها قرار دهد. این تصمیم گرفته شد و بانک مرکزی پول چاپ کرد. اما مجوز مجمع عمومی بانک ها را لازم داشت.

مجمع عمومی بانک‌ ها را تشکیل دادند. من هم عضو مجمع بودم. نخست وزیر هم رئیس آن بود. کارشناسان و مسئول بانک مرکزی وقت جلسه‌ ای گذاشتند و مجوز خواستند، همه تصویب کردند که پول چاپ شده توزیع شود. اما من مخالفت کردم.

گفتم: این همان شیوه ای است که در کشورهای سرمایه داری اعمال می شود، ما که نباید این شیوه را عمل کنیم. توزیع این پول در جامعه باعث تورم می شود و فشار آن بیشتر روی دوش مستضعفین هست. گفتم این کار را نکنید.

گفتند: چه کار کنیم؟

گفتم: آقای رجایی رو راست به مردم بگوید: شما با یک سری شایعات نادرست پول هایتان را از بانک‌ها بیرون کشیدید و سیستم بانکی معمولاً در این جور مواقع باید پول چاپ کند و به بانک‌ ها تزریق کند تا جبران کمبود نقدینگی شود. که در این صورت تورم به وجود می آید، لذا خواهش می‌کنم پول هایتان را به بانک برگردانید و مطمئن باشید مشکلی پیش نمی آید.

حاضرین با تردید، قبول کردند و بنا شد این کار را انجام دهیم و اگر افاقه نکرد، پول ها را پخش کنیم. همان جا شهید رجایی مصاحبه کرد. شب ساعت ۹ از تلویزیون و فردا ساعت ۷ صبح از رادیو پخش شد. در این مصاحبه همان طور که قرار بود از مردم خواست، پول هایشان را به بانک ها برگردانند.

ما هفته‌ ی بعد جلسه داشتیم برای اینکه بررسی کنیم چه کار باید کرد. مسئولین بانک مرکزی‌ گفتند: ما بیش از آنچه انتظار داشتیم، پول به بانک ها برگشت و هیچ نیازی به پخش پول چاپ شده نیست. لذا پول‌ها را نابود کردند.

 

منبع: پایگاه خبری شفقنا، گفت و گو با محمد سلامتی، ۱۳۹۶/۱۱/۲۰، کد خبر: ۵۲۵۲۸۳

 

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x