احزاب و گروه ها

بدن های سوخته

یادم می‌آید انفجار حوالی بعد از ظهر رخ داد من برای بازدید از یکی از بیمارستان‌ها رفته بودم درراه برگشت به وزارتخانه نزدیک تقاطع حافظ و جمهوری بودیم که صدای انفجار را شنیدم و به راننده گفتم به آن سمت حرکت کند. وقتی به آنجا رسیدم بی‌تابی‌های پسر شهید رجایی را دیدم که بسیار ناراحت‌ کننده بود هنوز جنازه‌ها را بیرون نیاورده بودند اما پسر شهید رجایی مرتب گریه و ناله می‌کرد. برای من خیلی سخت بود که پیکر شهید رجایی را ببینم و شناسایی کنم اما چاره دیگری نداشتم. در آن شرایط با خود می‌گفتم: حتی اگر پدر آدم هم بمیرد باید بر سر جنازه‌اش حاضر شد و با این تصورات خودم را تسکین می‌دادم.

پیش از وزارت، گاهی کارهای دندانپزشکی هم انجام می‌دادم و یکی از دندان‌های شهید رجایی را برای او درست کرده بودم؛ ‌هنگامی‌ که من به محل انفجار رسیدم جنازه‌ها به حدی سوخته بود که اصلاً قابل‌ تشخیص نبود اما در آن شرایط من از روی دندانی که برای شهید درست کرده بودم آن را تشخیص دادم. شناسایی شهید باهنر راحت‌تر بود؛ و پیکر ایشان تا حدود زیادی قابل‌ تشخیص بود. در آن موقع تنها دو جنازه با شدت سوختگی بالا وجود داشت و شناسایی شهید باهنر و شهید رجایی از آنجا اهمیت داشت که عده‌ای اصرار می‌کردند که کشمیری (عامل بمب‌گذاری) هم در این حادثه شهید شده است و یکی از آن جنازه‌ها متعلق به کشمیری است.

اما بعد از شناسایی این دو بزرگوار همان افراد خاکسترهای اطراف صندلی کشمیری را در یک پلاستیک ریخته و در تابوت گذاشته و فریاد کشمیری شهادتت مبارک سر دادند در آن شرایط هیچ‌ کس متوجه نشد که در آن تابوت تنها خاکستر است و جنازه‌ای وجود ندارد، حتی من این موضوع را بعداً متوجه شدم و وقتی بالای سر شهید رجایی و شهید باهنر رسیدم آن‌ها تابوت کشمیری را برداشته بودند و کسی گمان نمی‌کرد که آن تابوت خالی باشد.

برخی در آن زمان معتقد بودند این افراد برای منحرف کردن افکار عمومی از اینکه کشمیری عامل بمب‌گذاری است این تابوت را ساختند؛ اما عده‌ای هم معتقد بودند این اتفاق از روی ناآگاهی رخ‌ داده است هر چند که هیچ‌گاه این قضیه روشن نشد. شوک ناشی از شهادت رئیس‌ جمهور و نخست‌ وزیر آن‌قدر زیاد بود که هرگز به ذهن ما خطور نمی‌کرد جنازه کشمیری ساختگی باشد. چه برسد به اینکه متوجه شویم عامل بمب‌گذاری خود او بوده است. همه بعد از این انفجار خود را باخته بودند من هم متأثر از این انفجار بودم؛ اما وقتی به انفجارهای قبلی فکر می‌کردم و به اینکه شهید رجایی به درجه شهادت رسیده است اندکی آرام می‌شدم.

منافقین در آن زمان حتی خود را به تشییع‌ جنازه هم رسانده بودند و در حقیقت تشییع‌ جنازه صوری برای کشمیری توسط منافقین انجام شد. هر چند تعدادی دستگیر شدند اما عامل اصلی بمب‌گذاری هیچ‌گاه دستگیر نشد و همچنین کسانی که کشمیری را فراری دادند هرگز شناسایی نشدند. اکثر بمب‌هایی که در آن زمان توسط منافقین منفجر می‌شد ابتدا توسط آن‌ها کار گذاشته و بعد از آنکه از محل حادثه دور می‌شدند این بمب منفجر می‌شد. بمبی که کشمیری هم منفجر کرده بود به همین شکل عمل کرده و بعدها گفته شد کشمیری حین جلسه از دفتر نخست‌ وزیری خارج‌ شده است.

دو روز بعد از انفجار دفتر نخست‌ وزیری مشخص شد جنازه کشمیری ساختگی بود. کشمیری فرد بسیار موجهی نشان داده می‌شد. بسیار معتقد و مذهبی خود را جلوه می‌کرد تا جایی که دو خودکار در جیب خود داشت که یکی شخصی و دیگری برای انجام کارهای بیت‌المال بود.

کمی قبل از انفجار در دفتر نخست‌ وزیری جلسه‌ای در بیت امام بود که همه مسئولان خدمت ایشان می‌رسیدند در آنجا تیم حفاظت از امام بر اساس وظیفه خود همه افرادی که می‌خواستند وارد جلسه شوند را می‌گشتند. هنگامی‌ که نوبت کشمیری شد وی از این اقدام اظهار ناراحتی کرد و نگذاشت او را بگردند. تیم حفاظت هم به او اجازه وارد شدن به بیت امام را نداد. در این شرایط کشمیری جوری وانمود می‌کرد که گویا به وی برخورده است، اما تیم حفاظت به ناراحتی کشمیری اهمیتی نداد و کشمیری هم با حالت قهر اعلام کرد: اصلاً داخل جلسه نمی‌روم و بدون اینکه او را بگردند از بیت خارج شد.

حتی خود شهید رجایی بازرسی بدنی شد. اگر هر فرد دیگری به‌ جز کشمیری این رفتار را نشان می‌داد شاید شک‌ برانگیز بود، اما کشمیری فردی بسیار مذهبی و انقلابی جلوه می‌کرد. تا جایی که حتی شهید رجایی از تیم حفاظت خواست او را نگردند و بگذارند او وارد بیت شود تا این قضیه حل شود، اما تیم حفاظت قبول نکردند. البته این رفتار شهید رجایی ناشی از ادب و متانت او بود چرا که او بسیار با ادب و با اخلاق بود و هیچ‌گاه کوچک‌ترین بی‌احترامی به کسی نمی‌کرد. آموزش‌هایی که منافقین توسط سرویس‌های جاسوسی دیده بودند در کنار بی‌تجربگی نیروهای انقلابی باعث شده بود که فعالیت‌های آن‌ها راحت‌تر پیش برود و خسارت‌های بیشتری به انقلاب وارد کند.

شهید رجایی هیچ‌گاه به کشمیری و امثال او شک نمی‌کرد. حتی به او اعتماد هم داشت چرا که بارها همراه با او به بیت امام آمده بود. برخی در مورد کشمیری و شهید رجایی گفته‌اند که شهید رجایی پشت سر کشمیری نماز می‌خواند اما اصلاً رفتار شهید رجایی به این شکل نبود، شهید رجایی به کسی تعلق‌ خاطر نداشت اما با همه از روی ادب رفتار می‌کرد. ادب شهید رجایی در برخورد با خدمه دفتر نخست‌ وزیری همان‌گونه بود که با مسئولان و سران نظام برخورد می‌کرد و از همین رو هیچ‌ کس هیچ بی‌احترامی از جانب شهید رجایی ندید. زمانی که شهید رجایی در دفتر بود حتی برای خرید نان سنگک هم خودش به آن‌ طرف خیابان می‌رفت و می‌خرید. حتی یک‌ بار که یک نفر او را شناخته بود و مرتب به او احترام می‌گذاشت که این موضوع ایشان را به‌ شدت ناراحت کرده بود.

 

منبع: زندگی آنلاین (پایگاه اطلاع رسانی زندگی، تغذیه و سلامت)، گفتگوی رضا حسین مردی با دکتر هادی منافی، وزیر بهداشت درمان و آموزش پزشکی دولت های شهید رجایی و مهندس میرحسین موسوی، ۱۳۹۹/۴/۲۷

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x