
در آن شرایط بدون کارآیی و اشراف به امور کار پیش نمیرفت و بدون تعهد هم هر چه فرد کارآیی بیشتری داشته باشد ضررش بیشتر است. من خودم وقتی برای وزارت دارایی پیشنهاد شدم با شهید رجایی صحبت کردم و به ایشان گفتم: برای وزارت دو شرط لازم است؛ یکی تعهد و امانتداری دیگری هم تخصص. در رابطه با امانتداری مشکلی ندارم و خداوند هم انشاالله کمک میکند تا متعهد بمانم. اما در رابطه با تخصص، من رشته تحصیلیام اقتصاد هست ولیکن خیلی تفاوت دارد با اینکه بیایم مسئولیت سیاستگذاری و اجرای سیاست پولی کشور را برعهده بگیرم.
ایشان پاسخ دادند: ما همهمان تجربهای نداریم خود بنده یک معلم بودم که امروز نخستوزیر شدم تنها کاری که ما میتوانیم انجام بدهیم این هست که با یکدیگر مشورت کنیم تا بتوانیم امور را اداره کنیم.
کمااینکه ایشان از افرادی که تجربه کار اقتصادی و بازرگانی و صنعتی داشتند به عنوان مشاور استفاده میکرد. یکی از این افراد آقای مصطفی عالینسب صاحب گروه صنعتی عالینسب بود که مشاور شهید رجایی شد. ما در جلساتی که تشکیل میدادیم آقای عالینسب حضور داشت و از تجربیات ایشان در زمینه صنعت و بازار استفاده میکردیم. بنابراین در آن زمان کسی نبود که در مسئولیتی تجربه و تخصص کافی داشته باشد.
در آن ایامی که مردد بودم تا وزارت را به خاطر بیتجربگی قبول کنم یا نه، یکی از دوستان در دانشگاه به من گفت: من مشکلت را حل کردم. یک نفر را پیدا کردم که سابقه این کار را دارد او را به آقای رجایی معرفی کن.
گفتم: چه کسی؟
گفت: انصاری! پنج سالی در زمان شاه وزیر اقتصاد بوده است.
مرحوم رجایی تلاش میکردند در حد شرایط آن روز از افراد با تجربه و سالم بهره ببرند آن وقت تعهد اهمیت ویژهای پیدا میکرد. من همان صحبتهایی که با شهید رجایی در رابطه با پذیرش وزارت دارایی کردم با بنیصدر هم همین صحبتها را گفتم.
بنیصدر پاسخ داد: هیچ نگران این مسأله نباش. چون که چه شما و هیچ کس دیگر هم نمیتواند کاری را انجام بدهد. یک ریال در خزانه وجود ندارد، بوی الرحمن این دولت به مشام میرسد و همین نزدیکیها کار دولت تمام است. شما را هم به عروسی دعوت نکردهاند به مسلخ دعوت کردهاند. من در سخنرانی ۱۴ اسفند این مسائل را به مردم خواهم گفت.
این یک دیدگاه بود که اصلا کاری نداشت بگوییم نمیشود. دیدگاه دیگر متعلق به شهید رجایی بود که معتقد بود با همفکری مشکلات را حل کنیم.