استقرار نظام

توطئه، توطئه، توطئه

آيت‌ الله سید حسین موسوی تبریزی

یک روز بعضی از گروه های کمونیستی در راستای اهدافشان برای تحت فشار قرار دادان رهبران و مسلح شدن مردم توطته ای را به اجرا در آوردند که خوشبختانه مؤثر نیفتاد. اصل قضیه از این قرار بود که اینها عده ای را تحریک کرده بودند که یکی از مراکز فساد تهران در نزدیکی دروازه قزوین را به آتش بکشند که بر اثر آتش سوزی آن محله کاملاً سوخته و ویران شده بود و تعدادی از زن ها نیز در آتش سوخته بودند و بعد گروهی از کمونیست ها یکی از آن جنازه ها را برداشته بودند و به دانشگاه تهران آوردند، در حالی که شعار می دادند که رژیم آن محل را آتش زده است و فریاد می زدند رهبران ما را مسلح کنید.

در چنین مقطعی که احساسات بر اکثر مردم غلبه پیدا کرده بود، طبیعی بود که مردم تحت تأثیر این واقعه قرار بگیرند و با کمونیست ها که اهداف نادرستی در سر می پروراندند هم صدا و هم نوا شوند و دست به کارهایی بزنند که پیامدهای وخیمی را به دنبال داشته باشد؛ به همین جهت به محض ورود اینها به محوطه دانشگاه یکی از بزرگان که الآن یادم نیست شهید مطهری بود یا شهید بهشتی به آقای خلخالی فرمود: فوراً وارد صحنه شوید و نگذارید اینها با شعارهای انحرافی مردم را تحریک کنند و موقعیت را از دست ما خارج سازند.

آقای خلخالی هم بلافاصله به میان مردم آمد و شروع به سخنرانی کرد، ولی با اینکه ایشان صدای بلندی داشت و خیلی بلند صحبت می کرد به جهت اینکه مردم شعار می دادند و سر و صدا خیلی زیاد بود، بعد از دو ـ سه دقیقه صدای ایشان گرفت و دست از سخنرانی برداشت و فقط داد می زد توطته توطئه توطئه که جوان های مسلمان و حزب اللهی نیز ایشان را همراهی کردند و با شعار توطئه توطئه بر شعارهای دیگر غلبه پیدا کردند و کمونیست ها مجبور شدند جنازه را به زمین بگذارند و سکوت اختیار کنند.

هنگامی که سر و صداها خوابید ایشان شروع به صحبت کرد و گفت: ابتدا باید دید این جنازه کیست و از کجا آمده و به چه دلیل کشته شده است و همه این مسائل نیاز به بررسی و تأمل دارد و نمی توان تنها با روی دست گرفتن یک جنازه جنجال به پا کنیم.

به این ترتیب یکی از توطئه های کمونیست ها ناکام ماند و آنها فهمیدند که هر جا و با هر وسیله ای نمی توانند خواسته خودشان را به کرسی بنشانند. بعد از اینکه وضعیت تا حدودی آرام شد، مرحوم آیت الله طالقانی به دانشگاه آمد و موقعی که از قضیه با خبر شد، فرمود: بهتر است که عده ای از آقایان برای بررسی اوضاع آن محله و رسیدگی به زن های بیچاره به آنجا بروند و اگر سر پناه و مأوایی ندارند به طور موقت جایگاهی برای آنها تهیه کنند و از تعرض و آزار و اذیت احتمالی اراذل و اوباش نجات دهند.

من به همراه آقایان شرعی، ناطق نوری و رستگاری و یک فرد دیگر که الآن یادم نیست هر دو نفر با یک مینی بوس و مقداری وسایل و همچنین بلندگو به طرف آن محله راه افتادیم و متأسفانه با وضعیت خیلی ناجور و اسفبار این زن های مفلوک و بعضاً پیر و عاجز و ناتوان رو به رو شدیم.

بعضی از آنها در گوشه ای با ترس و لرز شدید نشسته بودند و عده ای هم می ترسیدند که از آن محل خارج شوند؛ چون عده ای از مردم در بیرون ایستاده بودند و عده ای هم دنبال اینها می گشتند و قصد کشتنشان را داشتند که ما با بلندگو اعـلام کـردیـم که حضرت آیت الله طالقانی فرموده اند که با اینها کاری نداشته باشیم، خود این بیچاره ها هم معلول نظام ستمشاهی هستند.

بالاخره به هر ترتیبی بود همه زن هایی را که زنده مانده بودند، جمع کردند و با مینی بوس ها به محلی که از طرف مرحوم آقای طالقانی در نظر گرفته شده بود بردند.

 

منبع: خاطرات آیت الل‍ه سیّد حسین موسوی تبریزی، ناشر: چاپ و نشر عروج، چاپ دوم: ۱۳۷۸، ص ۳۴۸ – ۳۵۰

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x