
خاطرم هست در سال ۵۸، آقای امامی کاشانی، سفری به مشهد رفتند و برگشتند و در حضور آقای بهشتی و آقای مفتح و بنده از قول شیخ علی تهرانی مطلبی را نقل کردند. ایشان گفتند که: شیخ علی تهرانی در مشهد از آقای بهشتی انتقاد کرده بود که ایشان زندگی اشرافی دارد و زی طلبگی را رعایت نمیکند و زندگیاش، زندگی یک روحانی زاهد نیست.
آقای مفتح عصبانی شد و از آقای بهشتی دفاع کرد که: نخیر! این طور نیست. ایشان حتی از وجوهات هم برای زندگیاش استفاده نمیکند و بخشی از همان حقوقی را هم که از آموزش و پرورش دریافت میکند، صرف رسیدگی به فقرا میکند و…
آقای بهشتی گفتند: آقای مفتح! اجازه بدهید صحبتشان تمام شود.
آقای امامی دوباره شروع کرد که: بله! شیخ علی آقا به رفتارهای آقای بهشتی انتقاد دارد.
و مجددا آقای مفتح پرخاش کرد و آقای بهشتی تذکر داد که پرخاش امری نابجاست. بار سوم که آقای مفتح نتوانست این حرفها را تحمل کند و شروع به دفاع از آقای بهشتی کرد، مرحوم شهید بهشتی با حالت مسلطی گفتند: جناب آقای مفتح! اجازه بدهید که در برابر حق، تسلیم باشیم. مگر ما ادعا نمیکنیم که شیعه علیبن ابیطالب علیه السلام هستیم؟ واقعیت این است که هرقدر زندگی ما از نظر زهد به ایشان نزدیکتر باشد، در این ادعا صادقتر هستیم. البته زندگی من بیش از زندگی یک طلبه معمولی است.
و شروع کردند به توضیح دادن درباره شرایط زندگی گذشته و حال خودشان و اینکه الان در چه شرایطی زندگی میکنند، حال آنکه ایشان زندگی بسیار سادهای داشت و کسانی که به منزل ایشان رفت و آمد داشتند، این را خیلی خوب میدانستند، منتهی بسیار مرتب، منظم و با سلیقه بودند و این تصور در ذهن عدهای به وجود میآمد که ایشان پول زیادی را خرج زندگیاش میکند.
خاطرم هست آقای بهشتی نقل میکرد تنها چیز با ارزش در منزل ایشان، قالیچهای بود که مادر همسرشان هنگام ازدواج به آنها هدیه داده بود و هر وقت به مسافرت میرفتند، آن را به همسایه میدادند که دزد نبرد! بقیه چیزهائی که در خانه ایشان بود، به گفته خودشان آنقدر ارزش نداشت که دزد به خاطر آنها خود را به زحمت بیندازد. وسایل خانهشان غالباً ساده و کم قیمت بود، به اضافه مقدار زیادی کتاب که دزدان معمولا چندان اهل مطالعه نیستند و برایشان صرف ندارد کتاب بار بزنند. این چیزی بود که من خودم از مرحوم آقای بهشتی شنیدم.