
من در سفری به آمریکای جنوبی به درخواست همتای انگلیسی ام، آقای اجرتون چند ساعتی در لندن توقف و با او ملاقات کردم. معمولاً هنگام عزیمت به آمریکای جنوبی، چه در رفت و چه در بازگشت، باید از طریق یکی از پایتخت های کشورهای اروپایی ادامه داد. لندن، پاریس، فرانکفورت یا مادرید، که ما عمدتاً در اسپانیا و در فرودگاه مادرید توقف می کردیم چون آنجا نزدیک تر بود؛ اما یک بار موقع بازگشت از آمریکای جنوبی، از طریق لندن بازگشتیم.
یعنی فقط توقف سپس حرکت مجدد به سوی ایران و هیچ برنامه ملاقاتی نداشتم. آن روز وقتی وارد فرودگاه لندن شدم، کاردار ما گفت که سفارت به وزارت امور خارجه انگلیس اعلام کرده که شما وارد لندن می شوید. از این رو همتای شما، آقای اجرتون از شما درخواست ملاقات کرده است.
من هم موافقت کردم و بلافاصله به اتفاق کاردارمان به وزارت امور خارجه انگلیس رفتیم. در آن جلسه، ملاقات مفصلی با آقای اجرتون مدیرکل خارومیانه وزارت امور خارجه انگلیس، انجام دادیم و بحث های مختلفی پیش آمد که عمده آن بحث ها در مورد اختلاف نظرهای بین دو کشور بود؛ اما آنچه از جلسه دیدارمان به صورت برجسته بر ذهنم نشسته، این نکته است.
نخست اینکه موقع گفت و گو متوجه شدم که روی میز آقای اجرتون یک زیرسیگاری است که در کف آن نوشته شده است «محمد رسول الله» این زیرسیگاری و نوشته اش به گونه ای بود که اگر کسی می خواست سیگارش را خاموش کند یا خاکستر سیگارش را بریزد، باید روی آن نوشته می ریخت و این موضوع خیلی برایم تعجب آور و سوال برانگیز شد که چرا او باید چنین کاری کرده باشد.
علت تعجبم این بود که شاید دیگر کشورهای اروپایی شناخت دقیقی از ایران و اسلام نداشته باشند، ولی این فرض در مورد انگلیسی ها محال است. یعنی آنها دقیق به حساسیت های دینی و ملی ما واقف اند. برای همین این سوال در ذهنم ایجاد شد که آقای اجرتون این زیرسیگاری را همیشه برای این منظور روی میزش دارد یا می خواسته میزان حساسیت مرا بسنجد و عکس العمل مرا ببیند؛ چون آنها معمولاً از این دست کارها می کردند و بلکه می کنند، به خصوص که می خواستند کادر جدید وزارت امور خارجه را بیشتر مورد کاوش قرار دهند و افکار و روحیات آنان را جستجو کنند. بهرحال باید این مسئله را به او تذکر می دادم.
خطاب به او گفتم: آقای اجرتون من از شما متعجبم. شما ایران و اسلام را خوب می شناسید و مدیر کل خاورمیانه هستید و مدیرکل خاورمیانه یعنی مدیرکلی که با کشورهای عربی و اسلامی در تماس است، بنابراین حساسیت های اسلامی آنان را می دانید. پس چرا زیر سیگاری ای که اسم پیامبر ما روی آن نقش بسته اینجا گذاشته و اینگونه از آن استفاده می کنید، این کار شما توهین آمیز است و من از شما که یک دیپلمات با تجربه هستید بسیار تعجب می کنم که چرا چنین اهانت و اشتباهی انجام داده اید؟
او با حالتی خجالت زده بلافاصله بلند شد، زیرسیگاری را از روی میز برداشت، تمیز کرد و داخل کشوی میزش قرار داد؛ نمی دانم واقعاً خجالت زده شده بود یا نه ولی این کار را کرد و گفت که اصلا قصد چنین اهانتی را نداشته و گمان می کرده که به من احترام گذاشته است.
من از او پرسیدم: چرا او چنین گمانی نسبت به من دارد ؟
اجرتون توضیح داد که: این زیرسیگاری را سفیر یکی از کشورهای اسلامی به او هدیه داده است.
اما من گفتم که: اگر چنین هدیه ای به شما داده شده پس در جایی شایسته باید از آن نگهداری کنید، مثلاً به عنوان یک قاب کوچک به دیوار نصب کنید. از طرفی، شما می گویید که این زیرسیگاری را یکی از سفرای کشورهای اسلامی هدیه آورده که اگر چنین باشد، بعید است که مورد استفاده آن، خاموش کردن سیگار درون آن باشد، بلکه یک هدیه احترام آمیز است.
او دوباره عذرخواهی کرد. نکته دوم این بود که به او گفتم: آیا شما آقای آنتونی پارسونز را ملاقات می کنید؟
گفت: نه! متأسفانه ایشان بازنشسته شده اند.
گفتم: من پیامی برای او دارم و چنانچه شما او رادیدید، پیام مرا به او برسانید.
گفت: خواهش می کنم،، حتماً بفرمایید.
گفتم: شما وقتی کتاب آقای پارسونز را می خوانید، مشخص است به رغم شناخت دقیقی که نسبت به ایران دارد و مسائل انقلاب را پی می گیرد؛ اما به دنبال پاسخ به یک سوال اساسی است که نتوانسته تا پایان کتاب بدان پاسخ دهد و آنچه من از شما می خواهم به او برسانید این است که شما هنوز هم نتوانسته اید به این سوال پاسخ دهید و این سوال اساسی هنوز برایتان مطرح است که عامل و ریشه اصلی انقلاب اسلامی ایران چیست و در کجاست؟ پس شما باید راجع به این موضوع بیشتر تحقیق کنید.
اجرتون قول داد هر وقت آقای پارسونز را دید پیام مرا برساند.