
جنگ که تمام شد دو قانون در وزارت کشور مانده بود و هنوز به امضا نرسیده بود. یکی قانون احزاب و دیگری قانون شهر و روستا. من میدانستم تا زمانی که جنگ هست فعالیت حزبی به صلاح نیست. فعالیت شوراها و احزاب ممکن است به صلاح نباشد. اما بعد از جنگ با ایشان صحبت کردم که متولی اجرای آن وزارت کشور است که باید به اجرا درآید؛ تا موضوع را به جریان بیندازند.
به هر حال این پیشنهاد من برای آقای محتشمی خیلی جا نیافتاده بود. من هم از تجربهای که از کار در وزارت خارجه داشتم و نظام سیاسی دیگر کشورها را دیده بودم و مطالعه داشتم، موضوع را مطرح کردم. من به این نتیجه رسیدم که حزبهای مختلف نظام را بیمه میکنند. و جابجایی احزاب موجب میشود تا خواستههای مردم در زمان های مختلف پاسخ داده شود و هیچ وقت آن نظام با انقلاب مواجه نمیشود. اگر مردم خسته شدند به دنبال حزب دیگر میروند.
اما اگر حکومت تک حزبی باشد و یا حزبی نداشته باشد، مردم وقتی خسته شوند امکان انتخاب در داخل نظام را ندارند. چیزی که در دوره شاه اتفاق افتاد. برای شوروی تک حزبی هم این اتفاق افتاد. به هر حال این قانون در شورای انقلاب هم تصویب شد و در قانون اساسی هم بود ولی اجرا نشد. در اولین مرتبه با آقای محتشمی پور این پیشنهاد را مطرح کردم ایشان خیلی موافق نبود.
اما صلاح دید ما را به سمتی کشاند که این جریان به نفع نظام است و قانون احزاب و شوراها به اجرا درآمد. در آن زمان آقای محتشمی پور موضوع را به حضرت امام منعکس کردند و حضرت امام هم موضوع را به سران سه قوه ارجاع دادند که در آن زمان آیتالله خامنهای رئیس جمهور، آقای موسوی اردبیلی از قوه قضائیه و آقای هاشمی رفسنجانی هم مجلس و آقای مهندس موسوی نخست وزیر و حاج احمدآقا هم از طرف حضرت امام میآمد و در جلسات شرکت میکرد و آقای محتشمی و بنده در این جلسه بودیم.
در آن جلسه اول اعتقادی به موضوع نداشت اما بعد که دید موضوع به نفع نظام است آن را پذیرفت و پای آن ایستاد. در جلسه سران سه قوه آقای هاشمی رفسنجانی با موضوع مخالفت کرد و من کمی ناراحت شدم.
رو کردم به آیتالله خامنه ای و گفتم: من یک سوال دارم: حضرت عباسی ما شعارهای انقلاب را میخواهیم اجرا کنیم یا نه؟ آزادی که در شعار انقلاب است مربوط به همین آزادی احزاب است و … شوراها هم بر میگردد به جمهوری اسلامی.
و به هر حال مخالفت از سوی آقای هاشمی ادامه داشت که آیت الله خامنهای در جمع بندی گفتند: آقای صدر، بروید و کار را شروع کنید.
قبل از شروع جلسه به دنبال تصویب این قانون، آقای موسوی اردبیلی نظر امام را در خصوص برپایی جلسه پرسید. حاج احمدآقا گفتند که: امام فرمودند اگر قانون است باید اجرا شود.
آقای موسوی اردبیلی گفتند: امام چیز دیگری نگفتند؟
حاج احمداقا با همان روحیه شوخ طبعی همیشگی شان گفتند که: امام چیز دیگری نگفتند اما اگر بخواهی خودم چیز دیگری رویش میگذارم.
در کل ایشان نظرشان به این قضیه مثبت بود. با اینکه این طرح در بین مسئولان مخالفان زیادی داشت اما به هر حال تصویب شد. در نهایت باید مجددا بگویم که نمونه های اختلاف نظر اینگونه با آقای محتشمی پور زیاد داشتیم اما او با سعه صدر بحث میکرد و اگر قانع میشد، به راحتی با مسئله کنار می آمد و اثری از هیچگونه دیکتاتوری ذهنی در وی پدیدار نبود. تعصب فکری نداشت و بسیار روشن فکر بود.