دوران مبارزه

قهر و آشتی

حجت‌ الاسلام سید محمود دعایی

در چند مورد من به دلیل این که واسطه عده ای با امام بودم، پیام و نامـه آقایان مطهری، رفسنجانی، منتظری را پیش امام بردم. اینان حتی کمک نقدی هم به سازمان می کردند.

اما امام جواب می دادنـد: مـن مـصلحت نمی دانم.

حتی هنگامی که بدن بـدیع زادگان را در زیر شکنجه اطـو کـشیده بودند، نخاع او را سوزانده بودند و شهید کرده بودند و برای مبارزین آن زمان دوره بسیار وحشتناکی پیش آمده بود، سازمان از من خواست تا نزد امام بروم و نامه یا حکمی در محکوم کردن جنایت های رژیـم علیـه ایـن گروه بگیرم.

یک شب نزد امام رفتم و حـدود یک ساعت با شور و هیجان صحبت کردم و در نهایت بغض گلویم را گرفت و پنج دقیقه با صدای بلند گریه کردم و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. سپس از امـام در خواست کردم تفقدی کند.

گفتم: ما شما را عنصری مسئولیت پذیر می دانیم، الان جوان های ما را به جـرم مسلمان بودن و فعالیـت مـذهبی کردن به این نحو شکنجه می کنند و می کُشند و شما حاضر نیستید سخنی بگویید؟

امام فرمودند: من به اسم حاضر نیستم از هیچ کـس نـام ببـرم و به صورت کلی شکنجه ها و بیدادگری های رژیم شاه را محکوم می کنم.

وقتی من این روحیه و این مقاومت آهنین امام را دیـدم، بریدم و دو تا سه ماه قهر کردم. حتی آن مرحمتی را که ماهانه می دادند، نگرفتم. البته بعد از سه ماه خدمتشان رفتم و عذرخواهی کردم و امام هم با بزرگواری پذیرفتند.

تا این که خودم در درون سازمان به این نتیجه رسیدم که اینها نسبت به مسائل و مبانی مذهبی، آن پایبندی و اعتقـاد اولیه را کـه ابـراز می کردند، ندارند. در نتیجه از سازمان بریدم و اعلام کردم و رسماً به آنها گفتم که من عضو نیستم، عضویتم را رسماً پس گرفتم و دیگر هـم عـضو سازمان نشدم.

۰
امام فرمودند: من به اسم حاضر نیستم از هیچ کـس نـام ببـرم و به صورت کلی شکنجه ها و بیدادگری های رژیم شاه را محکوم می کنم.x
منبع: گوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی، ناشر: چاپ و نشر عروج، ص ۱۱۳ – ۱۱۴

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x