فرهنگ و هنر
مادر برام قصه بُگو

مادر برام قصه بگو مادر برام قصه بگو دل تنگ تنگه
قصه بابا رو بگو دل تنگه تنگه
مادر مادر مادر مادر
مادر برام حرف بزن از ایمونش بگو
مادر برام حرف بزن از پیمونش بگو
مادر تو دونی و خدا از خوبی هاش بگو
از مهربونی و از مهر و وفاش بگو
از جونفشونی و از رزم بابام بگو
مادر مادر مادر مادر
دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره
دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره
نوری بهشتی دیدم بر چهره داره
وقتی به نزدیک بابا رسیدم
دیدم ملایک به دورش بیشماره
نگاش کردم دلم لرزید، صداش کردم به روم خندید
بغل واکرد منو بوسید، لباش خندون چشاش گریون
منو بویید، منو بوسید
لباش خندون چشاش گریون
منو بویید، منو بوسید
بابا منو بوسید، بابا منو بویید
با دیدن اشکم خون در رگش جوشید
بابا منو بوسید، بابا منو بویید
بابا نوازش کرد بابا سفارش کرد
در جنگ با دشمن ننگه که سازش کرد، ننگه که سازش کرد