
خانه ی ما دو بخش داشت، این را خود شهید بهشتی طراحی کرده بودند، اندرونی و بیرونی. جدید بود اما اندرونی و بیرونی داشت، به خاطر این که آن قسمت بیرونی کتابخانه بود، جلسات چهارشنبه ها که معروف بود آنجا تشکیل می شد، همه نوع افرادی می آمدند، درب خانه باز بود، چهارشنبه ها، قبل از انقلاب، شما حساب کنید که قبل از انقلاب هست و خب طبیعتاً افراد هم می آمدند که راپورت می دادند ولی درب خانه باز بود.
زمانی که این ها آمدند و شب هم بود و دیر وقت، از ساواک آمدند و ریختند داخل خانه، اول از همه آمدند کتابخانه را بررسی کردند که دیگر آنها تمام زونکن ها تمام یادداشت ها، خب ایشان بسیار منظم بودند در چیدمان کتابخانه، همه این ها را وسط اتاق ریختند، بالأخره چند کتاب پیدا کردند.
آمدند که داخل بخش اندرونی شوند که شهید بهشتی در مقابل آن دربی که این دو بخش را از هم جدا می کرد، ایستادند و گفتند: از این جا به بعد نمیتوانید بروید، با قاطعیت! مزاحم خانواده من نشوید! هر چه می خواهید در کتابخانه است. که همین جا دیگر آن ها آمدند و ایشان را با همان لباسی که بود برداشتند و سوار ماشین کردند و بردند.