
شبی که بختیار از آمدن امام جلوگیری کرد، در مدرسه رفاه جلسهای تشکیل شد که آیا به دلیل اینکه نمیگذارند ایشان بیاید، تحصن کنیم یا نه؟ در این جلسه آقای مطهری و آقای بهشتی و دوستان زیاد دیگری بودند. مرحوم آقای خلخالی هم بود. البته جلسه رسمی نبود. در آن جلسه یک نظر این بود که این تحصن را در مسجد و نظر دیگر این بود که آن را در دانشگاه قرار بدهیم. نظر آقای خامنه ای این بود که تحصن را در مسجد قرار دهیم. استدلال ایشان هم این بود که مسجد در اختیارمان است، اما دانشگاه در اختیار ما نیست و ممکن است افراد دیگری هم باشند. بالاخره آنجا رأیگیری شد و به این نتیجه رسیدیم که تحصن در دانشگاه باشد تا جنبهی جهانی پیدا کند و اخبار این تحصن در سراسر دنیا پخش شود.
فردای آن روز با آقای مطهری و آقای بهشتی به طرف دانشگاه رفتیم تا تحصن را آغاز کنیم. عدهای از آقایان هم رفتند تا هماهنگیهای آمدن امام را انجام دهند. به طرف دانشگاه رفتیم؛ دیدیم منافقینی که در همهجا بودند، پلاکاردهای بسیاری آوردهاند. آقای خامنه ای به من گفت: “من که دیشب گفتم تحصن در مسجد باشد، به این جهت بود که میدانستم اینها اذیت میکنند و اختیارات ما در مسجد بیشتر بود.” بالاخره این مانع برداشته شد و بعد که روحانیون تهران آمدند و از شهرستانها هم آمدند، ما بر جوّ آنجا حاکم شدیم و تقسیم کار شد. در آن تقسیم کار خود آقای خامنهای مسؤول تبلیغات شد و من هم به عنوان قائم مقام مسؤول تبلیغات انتخاب شدم. در واقع تصمیم آنها را از بین بردیم؛ هرچند آنها پلاکاردی آورده بودند، ولی آنقدر روحانیون در این جلسه زیاد بودند که در واقع آنها نتوانستند کاری بکنند.