دوران مبارزه

منبر ساطوریه!

حجت الاسلام دکتر حسن روحانی

با اینکه ممنوع‌المنبر بودم، ولی کم و بیش در برخی مساجد با نام‌های مختلف سخنرانی می‌کردم. از جمله در همین مسجد ارک به مناسبت فوت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ ابوالقاسم ناطق نوری، پدر آقای علی اکبر ناطق نوری، مجلس یاد بودش که مجلس بسیار معظمی بود، سخنرانی کردم.

بسیاری از علمای تهران از جمله استاد مطهری حضور داشتند. در آن سخنرانی روایاتی را مطرح کردم که حضار کمتر شنیده بودند. از جمله روایتی که مضمون آن این بود که امام عسگری علیه السلام به یکی از یارانش به نام محمد عبیدی فرمود: اگر برای مقابله با افراد بدعتگذار و مرموزی مثل حسن بن محمد و محمد بن نصیر اسلحه نداشـتی، سنگ که در دسترس تو هست «فاخدش رأسه بالحجر» با سنگ بر سرش بکوب.

من درباره‌ی این روایت و وظیفه‌ای که برعهده‌ی ما می‌گذارد، به طور مشروح صحبت کردم و گفتم: اگر در شرایطی مردم دسترسی به اسلحه ندارند، سنگ که در اختیار است. مردم چرا سنگ را برنمی‌دارید؟

روایت دیگری بود در مورد مبارزه با ستمگران که امام عسگری علیه السلام یکی از اصحاب خود به نام جنید دستور داد که با ساطور یک شرور خطرناک به نام حارث بن حاتم را به قتل برساند. و لذا آن منبر به منبر ساطوریه معروف شد و دوستان در مجالس و محافل به عنوان منبر ساطوری یاد می‌کردند.

آن روز وقتی از منبر پایین آمدم، استاد مطهری که تسلط زیادی بر روایات داشت، به من گفت: این روایات را از کجا پیدا کردی؟ حتماً منابع آن را برای من بنویس که روایات بسیار خوبی بودند.

منابع روایات و متن آنها را یادداشت کردم و چند روز بعد که در جلسه‌ی روحانیت مبارز خدمتشان رسیدم، به ایشان دادم. با فرا رسیدن ماه محرم {۱۳۵۶/۹/۲۱} با اینکه ممنوع‌المنبر بودم، چندین سخنرانی در دهه ی اول محرم قول داده بودم. اولین سخنرانی در مسجد امیرالمؤمنین علیه السلام بود که صبح زود و پس از نماز صبح تشکیل می‌شد که بیشتر مستمعان آن دانشجویان کوی دانشگاه تهران بودند.

سخنرانی دوم در حسینیه‌ی زرگنده بود و پس از آن در سرای دستمالچی بازار سخنرانی می‌کردم که تشکیل دهندگان آن افرادی مانند آقای حاج محمود مانیان و آقای فروهر بودند. سخنرانی بعدی در همان بازار در سرای دیگری نزدیک سرای دستمالچی بود. جمعاً صبح‌ها چهار سخنرانی داشتم.

بعد از ظهرها هم در قلهک منبر می‌رفتم و شب‌ها هم چند سخنرانی داشتم که در منطقه‌ی تهران نو، نارمک و تهرانپارس بود که تقریباً حدود ساعت دوازده شب پایان می یافت. گرچه من ممنوع‌المنبر بودم، اما وضع عمومی کشور به گونه‌ای بود که رژیم نمی‌توانست سخت‌گیری‌های پیشین خود را اعمال کند. زیرا از یک طرف یک موج عمومی در سراسر کشور علیه رژیم شروع شده بود. مردم از لحاظ دینی، اخلاقی و شرایط زندگی، بسیار در فشار بودند.

مبلغین مذهبی، فعالان سیاسی، دانشجویان و سایر اقشار از همیشه فعال‌تر بودند. ترس از زندان و تبعید و شکنجه ریخته بود. امید و نشاط خاصی در میان مردم متدین و انقلابی به وجود آمده بود. و از طرف دیگر به دلیل روی کار آمدن دموکرات‌ها در آمریکا و فشار آنان بر رژیم ایران و سفری که قرار بود کارتر به تهران داشته باشد، تا حدی ناچار بودند فضای سیاسی کشور را باز کنند.

۰
امام عسگری علیه السلام به یکی از اصحاب خود دستور داد که با ساطور یک شرور خطرناک را به قتل برساند. لذا آن منبر به منبر ساطوریه معروف شد.x
منبع: خاطرات دکتر حسن روحانی {انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ – ۱۳۴۱}، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول: ۱۳۸۷، ج ۱، ص ۴۲۲ – ۴۲۳

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x