دوران مبارزه

من تائید نمی‌کنم ~ ۲

حجت‌ الاسلام سید محمود دعایی

آمدند و خواستند که خدمت امام برسند و توضیحاتی را به عرض امام برسانند. من این تلاش را کردم و امام هم روی همان سابقه ذهنی که آقای زنجانی و طالقانی از اینها حمایت و سفارش آنها را کرده بودند، متوجه شدند یک گروه جدید اسلامی معتقد به مبارزه مسلحانه مخفی است، خواستند ببینند که چه فکر می‌کنند و چه کسانی هستند.

پنج جلسه پشت سر هم به حسین روحانی اجازه دادند که مستقیماً حرف بزند. حرف‌هایش را زد، و از کتاب‌هایی که با خودشان آورده بودند که امام از طریق آن کتاب‌ها با طرز تفکر این سازمان آشنا بشوند، کتاب «راه انبیاء راه بشر» بود و کتاب «امام حسین» معروف که آن روزها اسمش «سیمای یک مسلمان» بود.

چون کتاب «امام حسین» نسخه تایپ‌ شده خیلی ریز و ناخوانایی بود، امام فرمودند که: چشمم ضعیف است و – چون به زحمت می‌توانستند بخوانند – بهتر است که بازنویس بشود. حدود سه‌ هفته حسین روحانی در اطاق خودِ من در مدرسه مرحوم آقاسید محمد کاظم یزدی در نجف اقامت داشت و این کتاب را رونویس می‌کرد و همه روزه چندین صفحه خدمت امام می‌بردیم و ایشان می‌خواندند.

کتاب که تمام شد حسین روحانی برگشت و قرار بود که من نتیجه نظر امام را به آنها بگویم. امام درباره کتاب «راه انبیاء راه بشر» فرمودند که: اینها ضمن این کتاب می‌خواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است، و این چیزی است خلاف معتقدات اصولی اسلامی.

و باز برداشت امام این بود که: اینها بیش از آنکه تعبّد داشته باشند، تمسّک دارند، یعنی این مفاهیم که از نهج‌البلاغه و از قرآن گرفته می‌شود و با این شیوایی عرضه می‌شود یک نحو وسیله هست، تمسّکی به آن کرده‌اند و از بن دندان ایمان ندارند، این برداشت امام بود.

امام صریحاً نمی‌خواستند بگویند، می‌خواستند مطالعات بیشتری داشته باشند و کوشیده بودند که از طریق یارانشان در ایران اطلاعات بیشتری کسب کنند و بعد از آن از طریق عملکرد خود اینها دقیق‌تر به ماهیت‌شان پی ببرند و آن برخورد تاریخی را کردند.

امام گفتند که: من تأیید نمی‌توانم بکنم، شما معتقد به مبارزه مسلحانه هستید، الان وقتش نیست، پیروز نخواهید شد.

اما اینکه بیایند سازمان را صد درصد تخطئه بکنند یا تأیید کنند خیر، تأیید نکردند و هرچه در این رهگذر فشار آمد ایشان نپذیرفتند. اینجا باید به یک مسأله اشاره کنم و باید دقیقاً به آن توجه کرد. در این ایام زیاد مطرح می‌شود که اطرافیان امام، امام را تحت تأثیر قرار می‌دهند و نمی‌گذارند امام از واقعیات جامعه ما باخبر باشد، در نتیجه نظر واقعی را امام نمی‌دهد.

دقت کنید برادران! من از نزدیکان امام بودم. کسی بودم که واسطه می‌شدم بین این سازمان و بین امام که اینها موفق بشوند، ساعت‌ها با امام و روزها با امام ملاقات کردم. من سمپات این سازمان بودم، من ساعت‌ها با امام صحبت می‌کردم که بلکه بتوانم یک جمله از امام در یک اعلامیه بگیرم که به دفاع از سازمان و یا یکی از افراد این سازمان باشد.

در یک جلسه خاطرم هست که من بعد از یک‌ ساعت‌‌ و نیم صحبت، گریه‌ام گرفت و شاید پنج دقیقه گریستم و نتوانستم حرف بزنم که بلکه بتوانم حمایت امام را از این سازمان و از راه آنها و شیوه کار آنها کسب بکنم. امام مقاومت کرد! خودِ من سمپات این سازمان شدم و حتی بالاتر از سمپات رابطه ارگانیک با این سازمان داشتم.

چهار الی پنج سال در این رابطه کوشیدم به نفع این سازمان پیش امام یک کلمه تأیید بگیرم، نتوانستم و این را هیچ‌ کس نتوانست، آیت‌الله طالقانی نتوانست، آیت‌الله زنجانی نتوانستند، مرحوم مطهری پیغام داد که از این جوان‌ها حمایت کنید نتوانست. همین حضرت آیت‌الله‌ العظمی آقای منتظری ایشان نامه دادند و نامه را مرحوم احمد رضایی گرفت و در کفش جاسازی کردند و آوردند خدمت امام، تأثیر نگذاشت.

چه‌ طور می‌توانیم بپذیریم که چهار نفر اطرافی که امام هیچ اختیاری به آنها نداده بتوانند آن‌ طور در ایشان تأثیر بگذارند که مسائل عینی و واقعی جامعه به ایشان نرسد و آنچه که اطرافیان القاء می‌کنند به ایشان برسد!، چه طور می‌تواند این‌ طور باشد. یک تجربه عینی واقعی است که خود من دارم، بپرسید از خود آنها.

این‌ طور نبود که امام به من اعتماد نداشته باشد، خیر، نمی‌خواهم از خودم تعریف بکنم، ولی این را من به چشم خودم دیدم و باورم هست نه تنها من، بسیاری از بزرگان که می‌توانستند اطرافی امام باشند، نافذ در امام باشند، نزدیک امام باشند، مشاور امام باشند، سالها کوشیدند که به ایشان فشار بیاورند، تحمیل بکنند.

همین حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در جریان نامه‌ای که به امام نوشته بود و خواسته بود که از اینها حمایت بکنید و نامه که توسط آقای عزت‌الله سحابی به خارج می‌رفت تا به امام برساند و در همین رابطه عزت‌الله سحابی در فرودگاه بازداشت شد، و آن شکنجه‌ها را دید. این همه جریانات می‌خواستند به این مرد فشار بیاورند، اما چیزی را که اعتقاد داشت و باور داشت محال بود که کسی علیه آن بتواند درش نفوذ بکند و از ایشان کلمه‌ای را بگیرد.

 

منبع: وبسایت موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳۵۹/۴/۱۶

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x