دوران مبارزه

علم مبارزه

طاهره سجادی

در سال‌ ۱۳۵۴، بهرام‌ آرام کمتر به‌ منزل‌ ما می‌آمد. با این‌ حال‌ من‌ یک‌ احساس‌ گنگی‌ داشتم‌. احساس‌ می‌کردم‌ که‌ این‌ها دیگر آن‌ بچه‌های‌ سابق‌ نیستند. البته‌ نمی‌خواستم‌ این‌ احساس‌ را باور کنم‌ و دوست‌ هم‌ نداشتم‌ که‌ این‌ احساس‌ صادق باشد. بهرام‌ و رحیمی‌ طی‌ یک‌ سری‌ صحبت‌ها به‌ من‌ پیشنهاد کردند که‌ شما بهتر است‌ فعالیت‌هایی‌ هم‌ در بیرون‌ از منزل‌ بکنید و چون‌ ممکن‌ است‌ مطالعات‌ بیشتری‌ هم‌ نیاز داشته‌ باشید، بهتر است‌ در منازل‌ دیگری‌ هم‌ حضور یابید.

این‌ حضور شما دو حسن‌ دارد یکی‌ این‌که‌ به‌ اصطلاح‌، روی‌ شما کار ایدئولوژیک‌ می‌شود؛ یعنی‌ مطالعات‌ شما، گسترده‌تر، بهتر و بیشتر انجام‌ می‌شود و دیگر این‌که‌ حضورتان‌ در آن‌ منازل‌، به‌ عنوان‌ خانمی‌ که‌ در آن‌جا رفت‌ و آمد می‌کند، امنیت‌ این‌ خانه‌ها را توجیه‌ می‌کند، بچه‌‌هایتان‌ هم‌ که‌ دارند بزرگ‌ می‌شوند و از این‌ نظر مشکلی‌ ندارید. من‌ بعدها متوجه‌ شدم‌ که‌ این‌ پیشنهاد، زمینه‌ای‌ برای‌ اقدامات‌ بعدی‌ بوده‌ است‌، چون‌ اعلام‌ تغییر مواضع‌ ایدئولوژیک‌، تشکیلات‌ آن‌ها را با مشکل‌ جدی‌ روبرو می‌کرد و برای‌ حفظ‌ اعضا، لازم‌ بود غیر از آمادگی‌ فکری‌ که‌ از طریق‌ مطالعات‌ جدید به‌وجود می‌آمد، از طریق‌ ارتباط‌ گسترده‌تر بتوانند در صورت‌ اختلاف‌ عقیده‌ بین‌ زوج‌ها، امکان‌ نگهداری‌ حداقل‌ یکی‌ از آن‌ها را فراهم‌ سازند.

در این مورد در دو جلسه، جلسه ای آموزشی که در منزلی در خیابان شهدا بود، شرکت کردم. در این خانه، صدیقۀ رضایی هم بود. در آنجا کتاب سیر تحولات اجتماعی که در آن مسائل اجتماعی با تحلیل های مارکسیستی بیان شده بود، مورد بحث و آموزش بود. طبق عقاید مارکسیست ها، تحولات اجتماعی به طور جبری اتفاق می افتد و تکامل ابزار تولید و نیروهای مولد، سرانجام به مرحله ای می رسد که الزاما و به طور جبری تحول ایجاد می کند و هر زیربنایی که به وجود آید، روبنای خود را که به اصطلاح فرهنگ و دین و … است، به وجود می آورد و جامعه برای رسیدن به مرحلۀ برتر، الزاما باید مراحلی را بگذراند و این گذر باز به شکل جبری و خارج از انسان ها اتفاق خواهد افتاد و …

این موضوعات در عین اینکه برایم تازگی داشت، به نظرم غیرمنطقی می آمد. به نظرم مبارزه با ظلم که اسلام آنقدر روی آن تاکید دارد، با این تحلیل ها جور در نمی آمد. اگر گذار دوران های مختلف با همۀ ظلم و بی عدالتی که در آن اعمال می شده، برای رسیدن به مرحلۀ برتر و جامعۀ ایده آل بی طبقه، الزامی و جبری است، پس باید هر کدام از این مراحل را در جای خودشان مرحله ای خوب و مناسب بدانیم و ایرادی هم به ظلم و بی عدالتی آنها نگیریم. با این حساب چرا ما باید با شاه مبارزه کنیم، این هم جبرا یک مرحله ای را طی می کند و جبرا هم از بین می رود.

وقتی این موارد را به عنوان اشکال مطرح کردم، مسئول آموزشی که بیشتر مایل بود افراد حالت پذیرش تام داشته باشند، بدون پاسخ به اشکالات گفت: اینها تحلیل های علمی است ـ یعنی جای بحث ندارد ـ البته آن زمان و در آن جلسات، هنوز مسئله ای در رابطه با مذهب به هیچ وجه مطرح نبود. این تحلیل ها را هم به عنوان اینکه علم مبارزه است و باید علم مبارزه را آموخت، مطرح می کردند.

در سال‌ ۱۳۵۴ و احتمالاً در تیرماه‌ یکی‌ دو هفته‌ قبل‌ از دستگیری‌ها، بهرام‌ از طریق‌ غیوران‌، از آقای‌ هاشمی‌ رفسنجانی‌ خواسته‌ بود که‌ ملاقاتی‌ با یکدیگر داشته‌ باشند. محل‌ این‌ ملاقات‌ در منزل‌ ما بود. قبل‌ از آقای‌ هاشمی‌، بهرام‌ به‌ منزل‌ ما آمده‌ بود. منزل‌ ما یک‌ دری‌ داخل‌ ساختمان‌ داشت‌ که‌ از آن‌جا وارد اتاق کوچکی‌ می‌شد. غیوران‌ آقای‌ هاشمی‌ را از آن‌ در آورد و من‌ او را ندیدم‌، البته‌ بدون‌ این‌که‌ بپرسم‌ در جریان‌ این‌ اطلاعات‌ قرار می‌گرفتم‌.

به‌ هرحال‌ هاشمی‌ و بهرام‌ آرام‌ در همان‌ اتاق مدتی‌ صحبت‌ کردند و بدون‌ این‌که‌ من‌ ایشان‌ را ببینم‌، با غیوران‌ از همان‌ در بیرون‌ رفتند. بعد از رفتن‌ آن‌ها بهرام‌ با حالت‌ تمسخر و بی‌اعتنایی‌، بدون‌ این‌که‌ اشاره‌ به‌ نام‌ ملاقات‌کننده‌ نماید، کلماتی‌ به‌ این‌ مضمون‌ که‌ این‌ها همیشه‌ سد راه‌ مبارزه‌ هستند، بیان‌ کرد. البته‌ چون‌ بنا نداشتم‌ سؤالی‌ کنم‌ و هنوز آن‌ها هم‌ چیزی‌ در این‌ رابطه‌ به‌ من‌ نگفته‌ بودند، صحبت‌ ادامه‌ پیدا نکرد، اما بعدها متوجه‌ شدم‌ دلیل‌ به‌ کار بردن‌ این‌ گونه‌ کلمات‌ درباره‌ی‌ افراد روحانی‌، یا بعضی‌ از موضع‌گیری‌ها، این‌ بوده‌ که‌ می‌خواستند زمینه‌ی‌ مناسب‌ ایجاد شود تا بتوانند تغییر ایدئولوژی‌ را قبل‌ از علنی‌ شدن‌ برای‌ ما مطرح‌ نمایند.

بعد از ملاقات‌، آقای‌ هاشمی‌ در اتومبیل‌ از غیوران‌ سؤال‌ می‌کند که‌ آیا این‌ها تغییر ایدئولوژی‌ داده‌اند؟

غیوران‌ در جواب‌ می‌گوید: من‌ متوجه‌ مطلبی‌ نشده‌ام‌ و فکر نمی‌کنم‌ چنین‌ چیزی‌ باشد.

آقای‌ هاشمی‌ هم‌ که‌ در آن‌ موقع‌، عازم‌ سفر به‌ خارج‌ از کشور بوده‌، در این‌ مورد صحبتی‌ نمی‌کند. کمی‌ بعد، آیت‌الله‌ طالقانی‌ با بهرام‌ و وحید افراخته‌ ملاقات‌ می‌کند. این‌ ملاقات‌ هم‌ به‌ تقاضای‌ بهرام‌ و به‌ وسیله‌ی‌ آقای‌ غیوران‌ انجام‌ می‌شود. بعد از این‌ ملاقات‌، آیت‌الله‌ طالقانی‌ از غیوران‌ سؤال‌ می‌کند که‌ آیا این‌ها مارکسیست‌ شده‌اند؟ غیوران‌ اظهار بی‌اطلاعی‌ می‌کند و می‌گوید خودشان‌ چیزی‌ به‌ من‌ نگفته‌اند، اما یک‌ نفر دیگر هم‌ از من‌ چنین‌ سؤالی‌ کرده‌ است‌.

 

منبع: خورشید واره، خاطرات طاهره سجادی (غیوران)، چاپ دوم: ۱۳۸۹، تدوین و انتشار، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۸۰ ـ ۸۲

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x