
در سال ۱۳۴۴، آقازاده آیتالله سیدعبدالله شیرازی، آقای سیدمحمدعلی شیرازی سفری به ایران داشت و در قم با آیتالله گلپایگانی و آیتالله شریعتمداری دیدار کرد و آنان را در جریان وضعیت امام در ترکیه قرار داد.
ایشان وقتی به عراق برگشت، اعلام کرد که: این دو مرجع از سرنوشت امام نگرانند. این خبر به سرعت در نجف پیچید و طرفداران امام این خبر را به گوش عامه مردم رساندند. حتی این خبر هم پخش شده که امام را به جای دور دستی بردهاند تا طی یک توطئه، ایشان را از بین ببرند و بعد بگویند کار اشرار بوده است!
شهید آیتالله مدنی و دکتر محمد صادقی طلاب جوان را جمع کردند و همراه با حاج رضا گاسچی به منزل مراجع بزرگ رفتند. ابتدا نزد آیتالله خوئی رفتند که روحیه انقلابی و مبارزاتی داشت و اعلامیهها و تلگرافهایش تند و صریح بودند و لذا به افراد انقلابی و پرشور میدان میداد.
دکتر صادقی از آیتالله خوئی خواست که از امام خبری بگیرد. طلبهها با شنیدن سخنان دکتر صادقی به گریه افتادند و آیتالله خوئی نیز تحت تأثیر قضای حاکم متأثر شد و گفت: شما نزد آقایان دیگر بروید و موضوع را به آنها بگوئید، هر تصمیمی که بگیرند، من تابع هستم.
ایشان در آن مقطع جزو بزرگان درجه سه نجف بود. آقای حکیم درجه اول و آقای شاهرودی درجه دوم بودند. طلاب همراه با دکتر صادقی نزد آیتالله شاهرودی رفتند و مطلب را به عرض ایشان رساندند. آیتالله شاهرودی گفت که: آقای حکیم در رأس امور است و هر تصمیمی که ایشان بگیرد، تبعیت خواهد کرد.
آقای شاهرودی شخصیتا آدمی بود که سلسله مراتب و شأن شخصیتها را بسیار رعایت میکرد و برای آقای حکیم هم احترام خاصی قائل بود. فردا صبح طلاب به همراه شهید مدنی، دکتر صادقی و حاج رضا گاسچی نزد آیتالله حکیم رفتند. در آنجا شهید مدنی صحبت کرد. حاج رضا گاسچی میخواست صحبت کند که آقای حکیم اجازه نداد و به او گفت که: شما بهتر است بروی حرم و مفاتیح بخوانی!
منظورش این بود که حد خودت را نگه دار! بعد از شهید مدنی، دکتر صادقی شمّهای درباره وضعیت امام خمینی صحبت کرد. ایشان گفت: چندین روز است که طلاب مرا از درس و بحث انداختهاید و آنها را این طرف و آن طرف میبرید. ما خودمان متوجه مسائل هستیم و در وقت مقتضی، اقدام لازم را خواهیم کرد. شما از چه کسی شنیدهاید که جان آقای خمینی در خطر است؟.
دکتر صادقی گفت که: آقای سیدمحمدعلی شیرازی این را از آیتالله شریعتمداری شنیده است.