
زمانی حاج احمد آقا به من تلفن زدند که امام می خواهند شما، آقای محمد خاتمی – سرپرست وقت روزنامه کیهان – و آقای دعایی – مدیر مسئول روزنامه اطلاعات – را ببینند؛ یعنی مدیران مسئول روزنامه های مطرح آن دوره. اتفاقا من هم کاری خصوصی با امام داشتم که قرار شد پس از برگزاری این جلسه جداگانه با ایشان در میان بگذارم.
چند روز بعد که برای این دیدار نزد امام رفتیم، ایشان حرف های بسیار مهمی به ما زدند و گفتند: این جلسه را برگزار کردیم برای اینکه به شما بگویم برای چه تیتر اول هر روز روزنامه های شما من هستم و عکس مرا منتشر می کنید. این همه افراد در این مملکت خدمت می کنند، چرا به یک طبیب که کار می کند و افراد را معالجه می کند یا یک دهقان زحمت کش نمیپردازید؟
ما حرفی در جواب ایشان نداشتیم و گفتیم چشم. حدود یک هفته بعد دیدم از تلویزیون خبری پخش شد که آقای محمد هاشمی، رییس وقت رادیو تلویزیون با امام دیداری داشتند. احتمال دادم که این دیدار نیز همانند دیدار ما با ایشان بوده باشد. ولی در صحبت های مطرح شده در تلویزیون این نکته عنوان نشده بود.
به همین خاطر با آقای هاشمی تماس گرفتم و پرسیدم: آیا شما درخواست دیدار داده بودید؟
گفتند: نه، امام ما را خواسته بودند.
گفتم: به غیر از حرف هایی که پخش کردید مطلب دیگری هم بود؟
که آقای هاشمی توضیح دادند: اصل مطلب چیز دیگری بود. امام به ما گفتند: من هر وقت تلویزیون را روشن می کنم تصویر خودم را می بینم، چرا دیگران را پخش نمی کنید؟
من در پاسخ گفتم: اگر ما تصویر شما را از تلویزیون پخش نکنیم یا کمتر پخش کنیم، مردم اینجا را روی سر ما خراب می کنند و آجرهای ساختمان صدا و سیما را در می آورند و ما را بیرون می کنند.
امام جمله ای در جواب آقای هاشمی گفتند که خیلی مهم است و راز و رمز همه موفقیت های امام در این جمله است که: رابطه ما با مردم برای قبل از رادیو و تلویزیون است.
یعنی اینکه رادیو و تلویزیون باعث نشده که ما با مردم ارتباط برقرار کنیم. ما به دلایل دیگری با مردم مرتبط بوده ایم و اخبار تلویزیون بعد از این ارتباط آمده است.