یک بار در پادگان اسلامآباد غرب، میزبانمان یک روحانی بود. خیلی از ما پذیرایی کرد و وقتی برنامه اجرا میکردیم، خودش هم نشست و گوش داد.
ادامه مطلباوائل سال ۱۳۵۹ بود که همه از کودتای نوژه حرف میزدن و میگفتن یه عده از نظامی ها قصد کودتا داشتن که خنثی شده و همه رو دستگیر کردن.
ادامه مطلبمعتقدم سروش حرفهایی میزند، درست است در بستر فرهنگ کار سیاسی میکند، اما معتقد بودم برای اینکه مشخص شود که کار سیاسی انجام میدهد، باید در بستر فرهنگ با او تعامل برقرار میکردیم.
ادامه مطلبگفتم: به نظر شما کدامیک از اینها رئیس جمهور خواهد شد. آیت اﷲ موسوی گفتند: از این دو نفر، هر کدام رئیس جمهور شوند، فاجعه است.
ادامه مطلبآقای شجریان در آمریکا بستری بود، من به آقای رحمانیفضلی، وزیر کشور گفتم اگر شجریان فوت کند باید به فکر کنترل تهران باشید.
ادامه مطلبنامه به آقای خاتمی نوشتم که آقای خاتمی! وزیر شما به مدیرمسئول توهین کرده! آن هم راجع به خبری که درست بوده! وزیر چه حقی دارد که توهین کند؟!
ادامه مطلبآقای مهاجرانی از من دلخور شده بود. لذا من تهرانتایمز هم که رفتم یک سال و نیم ایشان تلاش کرد که من کارت مدیرمسئول را نگیرم.
ادامه مطلبصفحه «بازار مکاره» داشتیم و ارتباطاتی به این شکل با فضای خارج از کشور ایجاد کردیم. این باعث شد نامه مینوشتند، بحثهایشان را مطرح میکردند.
ادامه مطلبآرم حسینیه ارشاد را زیرورو کرده و یکسری اسم ازش در آورده بود. میگفت از اسامی عمر و عثمان و ابوبکر استفاده شده! این موضوع را همه جا پخش کرده بود.
ادامه مطلبپنجاه میلیون تومان بودجه تنخواه گردان در اختیار اعضای شورای انقلاب فرهنگی گذاشته بودند و از من خواستند که حساب باز کنم تا آن پول را در آن بریزند.
ادامه مطلبعکس هایی به خانواده ها می دادیم تا در تشییع جنازه شهید استفاده کنند. تصاویر بعضی از پیکرهای شهدا را نمی شد به خانواده ها داد.
ادامه مطلبپنج شش قدمی که از آنها دور شدم، صدای مهیبی مرا چند متر پرت کرد. خمپاره ای زمین خورده بود. آن دو جوان سبزواری با چهره ای خونین روی زمین افتاده بودند.
ادامه مطلبتا گفت ایشان گل آقاست، امام گفت: تویی؟ شروع کرد به خندیدن. من گفتم: آقا به جد شما من ضدانقلاب نیستم، من مريد شما هستم. گفت: می دانم.
ادامه مطلبراستگو میدان را خالی نکرد و گفت: من حاضرم با بهترین هنرپیشهها و مجریان برنامه کودک مسابقه بدهم و فیالبداهه برنامه اجرا کنم.
ادامه مطلبوقتی این ابیات را خواندم دیدم شهریار از من خواسته که او را معمم کنم و به پوشیدن لباس روحانی مفتخر سازم. می دانستم در حوزه درس خوانده است.
ادامه مطلبکارگردان برزخی ها ایرج قادری بود. داستانش این بود که یک عده ضد انقلاب که توطئه می کردند، به دلیل شروع جنگ از آن برزخ به سمت انقلاب برگشتند.
ادامه مطلبچیزی که برای من تعجب داشت این بود که آقا (رهبری) یک سری نوار ردیف های آوازی ایران را تهیه کرده بودند، اینکه از کجا تهیه کرده بودند نمی دانم.
ادامه مطلبنیروی انتظامی از پشت بام مردم، دیش های ماهواره را جمع می کرد. رهبری به من فرمودند: از قول من بگویید به هیچ وجه وارد خانه های مردم نشوند.
ادامه مطلبچگونه می شود آواز رود را نشنید . و زیر سایهی نارنج، رنج را نزدود . کنار پنجره نیلوفران بازیگوش شکوفه میبندند . به میهمانی باران بیا . بهار اینجاست
ادامه مطلبز ما تو را درود، ز ما تو را سلام. خمینی ای امام، خمینی ای امام
ادامه مطلبدر قرارگاه نشسته بودم که دو سه ورق روزنامه جمهوری اسلامی را دیدم. دست بر قضا در یکی از آن صفحات فرهنگی روزنامه شعری از من چاپ شده بود.
ادامه مطلبخدمت امام نامه نوشتم که: مسئول صدا و سیما من هستم و مسئولیت این برنامه به عهده من است. اگر قرار است کسی مجازات شود، من باید مجازات شوم.
ادامه مطلبآقا آمدند جلو و سلام کردند. آمدم بلند شوم که دستشان را رو شانه بنده گذاشتند و گفتند: راحت باشید و بنشینید. بعد گفتند که: اجازه است ما شما را ببوسیم؟
ادامه مطلبشاه را مصر دفن كردند خانوادهاش میآمدند سر قبر او. يك فردی آمد به من گفت: اگر امام اجازه دهند، دفعه بعد كه میآيند اينها را بكُشم؟
ادامه مطلبروزی طلبهای جوان که شنیده بود ما فیلمهای مذهبی داریم از شهر قم آمده بود و از من تقاضا کرد تا به قم رفته و برای طلبهها فیلم نمایش دهم.
ادامه مطلبمشاهده پیکر بی جان آقای طالقانی برایم غیرقابل باور بود. ایشان آرام به خواب ابدی فرو رفته بودند و یک جلد کلام الله مجید روی سینۀشان قرار داشت.
ادامه مطلبآقای سبزواری باهوش و آیندهنگر بود. با همان تیزبینیاش، حساب کرده بود که اگر امام به کشور بیایند، اولین کاری که میکنند زیارت شهداست.
ادامه مطلببه دعوت آقای زورق عضو شورای شعر و موسیقی شدم. مهمترین اتفاقی که به نظرم در این دوره افتاد، باز شدن راه برای موسیقی پاپ در صدا و سیما بود.
ادامه مطلبتا قبل از آن روز، بچه های سپاه به احمد بیان به چشم مطرب نگاه می کردند، ولی از آن روز به بعد، نگاه بچه های سپاه به او عوض شد.
ادامه مطلبنسخهای که با عنوان «خمینی ای امام» پشت نوارهای سخنرانی امام آمد، کار یک جمع هفت هشت نفره بود. این نسخه در آرشیو تلویزیون هم نیست.
ادامه مطلب