اتاق بازرگانی و افراطیون
اوایل انقلاب، افراطیونی که عضو خانه کارگر بودند قصد شکستن شیشههای ساختمان اتاق ایران را داشتند. ما در آن زمان موافق قانون کار نبودیم.
ادامه مطلباوایل انقلاب، افراطیونی که عضو خانه کارگر بودند قصد شکستن شیشههای ساختمان اتاق ایران را داشتند. ما در آن زمان موافق قانون کار نبودیم.
ادامه مطلبامام گفتند: من اول شما را امتحان میکنم. گفتند: امتحان کنید. امام گفتند: سه موضوع هست، به امام زمان (عج) بگویید اینها را حل کنند.
ادامه مطلببه مجلس رفتم و دیدم خبر شروع عملیات برای آزادسازی خرمشهر در فضای مجلس پیچیده و همه خوشحال هستند. هنگام تنفس با جبهه تماس گرفتم.
ادامه مطلبآقای خامنهای هم که زیرک؛ حدود ۱۰ متر مانده بود به من برسد، مرا هم همه میدیدند، عصایشان را بلند کردند و گفتند: ببین آقای باهنر! من جزو احسنتیها بودم؛ جزو نه احسنتیها نبودم. یادت باشد.
ادامه مطلبامام نامه ای به مهندس موسوی نوشتند که الان چه وقت استعفاست، مردم شهید می دهند، ما باید به اینها خدمت کنیم، شما دارید این طور برخورد می کنید.
ادامه مطلبمک فارلین وقتی به ایران آمد مقداری سلاح از بابت طلب های ایران از آمریکا به ایران آورد و نامه ای هم از سوی ریگان رئیس جمهور آمریکا آورده بود.
ادامه مطلبکارگردان برزخی ها ایرج قادری بود. داستانش این بود که یک عده ضد انقلاب که توطئه می کردند، به دلیل شروع جنگ از آن برزخ به سمت انقلاب برگشتند.
ادامه مطلببهشتی گفت: ما انقلاب کردیم که آدم تربیت کنیم، نه اینکه مثل آجر قالب بزنیم. اگر خانم شما برود بازار و از سر بازار تا ته آن یک جور پارچه باشد، میتواند بگوید انتخاب کردم؟ انسان به انتخاب آدم میشود.
ادامه مطلبمخالفانم نامه امام را مطرح کردند که تنها کسی که در دولت راجع به مسائل خارجی از جمله آمریکا، اسرائیل و فلسطین اظهار نظر می کند آقای محتشمی پور است.
ادامه مطلبحاج احمداقا با همان روحیه شوخ طبعی همیشگی شان گفتند که: امام چیز دیگری نگفتند اما اگر بخواهی خودم چیز دیگری رویش میگذارم.
ادامه مطلبآقای اردبیلی گفت: بچهها ما غفلت کردیم. شما را رها کردیم و دیدیم بیراهه رفتید. شروع کرد به گرـه کردن. همه آنهایی که آنجا بودند، گریه کردند و متأثر شدند.
ادامه مطلبمهندس موسوی بود. دوستانه پرسید: آقای نکویی خبر داری در این سرمای بی سابقه اسلام آباد غرب، برای حسن دیوانه چه فکری کردند؟
ادامه مطلببرخورد امام چنین نبود که بگویند: فلان کس بد است و یا فلان فرد خوب است. هیچ گاه تکلیف نمیکردند که این فرد را در این پست نصب کن.
ادامه مطلبآقای قرائتی عبای خود را گشود و مقدار زیادی پول به بنده ارائه کرد و گفت: این مبلغی است که من خودم را مالک آن نمی دانم.
ادامه مطلبدر مرحله اول قرار بود بیشتر امرای ارتش را که جرمی نداشتند و دستگیر نشده بودند، بازنشسته کنند، چون به هیچ یک از آنان اعتماد نبود.
ادامه مطلببه من خبر دادند که بچههای کمیته در رستمکلا رفتند و باغ کاوس را گرفتهاند. کاوس یک زرتشتی بود که در ایام محرم برای حضرت ابوالفضل نذری میداد.
ادامه مطلبمهندس موسوی در واقع سخنانش را این گونه شـروع کرد: خوشحالم که آمریکایی نیستم، خوشحالم که در آمریکا به دنیا نیامده ام. من یک ایرانی ام و ...
ادامه مطلبگفت: اگر ما درخواست پناهندگی نداده بودیم، جرمی مرتکب نشده بودیم؛ اما با این اتفاقی که افتاده می دانیم که در ایران پدرمان را در خواهند آورد.
ادامه مطلبآقای هاشمی که در آن وقت فرمانده جنگ هم بود گفت: من قطعنامه را قبول میکنم؛ حتی اگر مردم بر سرم بریزند، منتهی دیگران هم به من کمک کنند.
ادامه مطلبدر چنین شرایطی، عدهای کامیونداران را تحریک به اعتصاب کردند. امام با یک کلمه بحران را حل کردند. فرمودند: چرا کامیونداران مومن را نمیفرستید.
ادامه مطلبناگهان یک نفر از میان جمعیت بلند شد و حرفهای رکیکی به آیت الله بهشتی نسبت داد. بهشتی از مردم خواست او را آزاد بگذارند تا حرفش را بزند.
ادامه مطلبامام فرمودند: شما بر سر مرز بمانید. آقای هاشمی و سیاسیون گفتند که ما باید وارد خاک عراق شویم تا بتوانیم پشت میز مذاکره با دست پر صحبت کنیم.
ادامه مطلب