
خبرهاى رسیده از ایران حکایت از موج دستگیریها و فشار بر روى مبارزان انقلابى داشت؛ در زندان آیتالله طالقانى بیمار و آیتالله منتظرى و آیتالله ربانى شیرازى تحت فشار و شکنجه بودند، و با ایشان بد رفتارى مى شد.
علاوه بر این مرگ دکتر شریعتى را نیز از چشم رژیم مىدیدند و انقلابیون خارج از کشور از این همه مسئله و اخبار ناگوار به خشم آمده بودند، و باید با حرکتى؛ به نحوى اعتراض خود را ابراز مىداشتند، و براى کاهش فشارها و بهبود شرایط زندانها آن چه که مىتوانستند انجام مىدادند.
محمد منتظرى براى اعتراض و جلب توجه افکار عمومى جهانیان طى برنامهاى منظم در مهر ۱۳۵۶ اعتصاب غذایى گسترده در پاریس را شکل داد و در واقع کارگردان و طراح اصلى اعتصاب، او بود. اعتصاب غذا در کلیساى سن مرى واقع در محله چهارم پاریس شکل گرفت، از گروه ما به غیر از شهید منتظرى آقایان محمد غرضى و على جنتى نیز حضور داشتند.
به یاد دارم که آقاى غرضى با این که روحانى نبودند، ولى لباس روحانیون را به تن کرده بود؛ که احتمالاً علتش، نشان دادن چهره مذهبى این حرکت بود، زیرا متولى این جریان گروه روحانیون مبارز بودند و ضرورى به نظر مىرسید که حضور روحانیون در چنین اجتماعى پر رنگتر باشد. حدود پانزده - شانزده نفر روحانى هم از کشورهاى مختلف عراق – نجف – لبنان و سوریه و یکى، دو نفر هم از ایران آمده بودند.
تصور من از اعتصاب غذا به مفهوم کامل کلمه نخوردن و نیاشامیدن بود. در حالى که براى بعضیها این معنى فرق داشت، و تنها گویا رعایت ظاهر مسئله مد نظر بود. پس از گذشت چهار روز از اعتصاب از شدت گرسنگى و تشنگى به ضعف و بى حالى دچار شدم و ساعتى بعد به اغما افتادم.
خیلى سریع سر و کله آمبولانس صلیب سرخ پیدا شد و امدادگران مىخواستند به بیمارستان منتقلم کنند. برادرانى که آنجا بودند، متوجه موضوع و خطرات احتمالى این کار بودند و بیم داشتند پاى پلیس نیز به میان کشیده شود و با لو رفتن هویت من تشکیلات صدمه ببیند. از این رو امدادگران را متقاعد کردند که نیازى به انتقال من به بیمارستان نیست.
پس از رفتن گروه امداد، بنىصدر گفت: مىتوانیم او را تا وقتى بهبود یابد به خانه من ببریم.
به این ترتیب من سه روزى میهمان بنىصدر و خانوادهاش بودم و به استراحت پرداختم. در این سه روز از نزدیک شاهد نحوه زندگى و ملاقاتهاى بنىصدر و خانوادهاش بودم. خانواده او – همسر و دخترش – نسبت به اصول و ارزش هاى اسلامى کاملاً بىتفاوت بودند، نه نماز مى خواندند و نه حجاب داشتند؛ کاملاً آزاد و رها بىهیچ قید و بندى. به راحتى میان مردان نامحرم بدون حجاب ظاهر مى شدند و معاشرت مى کردند.
منزل بنىصدر از نظر امکانات و اسباب و لوازم چیزى کم نداشت، خودش اتاقى داشت که دکورش را به شیوه منزل علما و روحانیون درست کرده بود، در گوشهاى از اتاق تشک و پتویى انداخته و روى آن پوستین پهن کرده بود و قرآن و مفاتیح را هم بر روى میزى کوتاه قرار داده بود. کاملاً ساده و محقر.
وقتى به بنىصدر درباره پوشش دختر و همسرش اعتراض کردم و گفتم: براى شما که آیت الله زاده هستید خوب نیست که زن و بچهتان به این شکل و شمایل بگردند.
گفت: من آنها را به هیچ کارى و هیچ چیزى اجبار و الزام نمىکنم، خودشان باید به این باور برسند.
براى من تحمل شرایط منزل بنىصدر سخت بود، از اینرو پس از این که حالم خوب شد، دوباره به اعتصابیون پیوستم. روزهاى جالب و زیبایى بود، این اعتصاب غذا مورد توجه رسانه هاى جمعى اروپا قرار گرفت و خبرنگارها مدام در میان جمعیت دیده مىشدند. آنها با من نیز چندین گفت و گو کردند، و تعدادى خبرنگار زن هم با راهنمایى شهید منتظرى پیش من آمدند؛ و من نیز در اتاقکى آثار شکنجه ساواک روى بدنم را به آنها نشان دادم.
سر و صداى این اعتصاب در دنیا موجب حرکتهاى حمایتآمیز دیگرى در کشورهاى مختلف شد. در ایران هم از طرف گروههاى مبارز مختلف جلسات، نشست ها و حتى کنفرانس هاى مطبوعاتى و نیز تظاهرات حمایت آمیز از این حرکت – اعتصاب غذا – شکل گرفت و اجتماع گستردهاى در صحن حضرت شاه عبدالعظیم {ع} در تهران ایجاد شد.
ده روز این اعتصاب غذا طول کشید، و پس از این که ما به هدفمان که همان رساندن صداى اعتراضمان به گوش جهانیان بود رسیدیم اعتصاب را شکستیم، و قطعنامه اى در پایان صادر کردیم؛ که در آن بازگشت حضرت امام خمینى را به ایران و آزادى افرادى چون آیت الله طالقانى و آیت الله منتظرى و سایر زندانیان سیاسى را خواستار شدیم.