
کتابی در تاریخ ادبیات شیعه هست به نام «نسمهُ السَّحر بذکر مَن تشیَّع و شعر» (یعنی نسیم سحری درباره نامبردن و شرح احوال شاعرانی که هم شیعه بودند و هم شاعر). این کتاب دو سه نسخهای داشته و یک کسی که حرفهاش این نبوده آن را چاپ کرده است، سراسر غلط!
باری پیدا کردن نسخههای خطی کتاب نسمهُالسَّحر را شروع کردم. از کتابهای کتابخانه آقای مرعشی، آقای روضاتی، آستان قدس و چند جای دیگر، سه نسخه را پیدا کردم و شروع به نوشتن کردم. جلد اولش را که چاپ شد منتشر کرده بودند و وقتی به من رسید، دیدم پرغلط است. آن کسی که خیال میکردم غلطگیری میکند، به کلی عامی بوده است.
اتفاقاً وقتی آقای صادق خرازی این را خدمت حضرت آقای خامنهای میبرد، آقای خامنهای میگوید: این کار مهدوی نیست. این چیست؟ یعنی چه؟!
بعد وقتی این را فرمودند (چون من هم گلهگزاری کرده بودم) آقای خرازی به عرضشان رساندهاند که: بله، خود آقای مهدوی هم ناراضی است.
این بود که امر فرمودند تا همه را خمیر کنند. فرمودند که چاپ جدید شود. من هم در مقدمه جلد دوم نوشتم که ایشان این منّت را به من دارند و آبروی مرا حفظ کردند. بعد خودم تصحیح کردم.
اخیراً در کتاب سایه سرو ـ که دوستان راجع به من نوشتند ـ دیدم یک آقایی غلطهای چاپ اول را به پای این گرفته که کار من است. دیدم حوصله این را که جواب بدهم ندارم. گفتم: خیلی خوب؛ خدا خیرش دهد! در مقدمه چاپ دوم، همین شرح را نوشتم که: متشکرم از آقای خامنهای که دستور دادند کتابها از بین برود و دو مرتبه چاپ و حروفچینی شود و خودم غلطگیری کردم. بعد یک شعری از ابیتمام حبیببناوس (۲۳۱ـ۱۸۸)شاعر بزرگ شیعه عرب آوردم (این سه شاعر بزرگ عرب یعنی متنبّی و بُحتری و ابیتمّام، هر سه بر ایران حق بزرگی دارند. ابوتمّام شاعر شیعی است که بهترین قصاید راجع به حضرت علی علیهالسلام را او سروده است) شعری دارد که در خطاب به یک وزیری میگوید: تو آبروی من را حفظ کردی؛ درحقیقت، جان من را حفظ کردی.
* و ما أُبالی و خیرُ القول أصدَقُهُ
* حَقنتَ لی ماءَ وجهی، أو حقَنتَ دمی.