
پس از آنکه برنامه سیاسی آیت الله خمینی مشخص شد و روی کاغذ آمـد، چگـونگی اجـرای آن مطـرح گردیـد. اشـخاص متعـددی بـرای مشارکت در اجرای برنامه ها مورد بررسی قـرار گرفتنـد. واضـح بـود کـه آیت الله خمینی بیشترین شناسایی ها را از روحانیان داشتند. به جز آیات و مراجع عظام، اکثرا روحانیان جوانتر شاگردان خود ایشان محسـوب مـی شـدند و بـا برخـی از آنـان سال های دراز در تماس بودند. شناسائی ایشان از این روحانیان خیلی بیشـتر از شناسایی از افراد غیرمعمم بود.
با وجود این از چند نفری، از جمله آقایان مهنـدس بازرگان و دکتر سحابی اسم بردند و از مـن خواسـتند کـه از طـرف ایشـان آقـای مهندس بازرگان را دعوت کنم که به پاریس بیاینـد. هنگـامی کـه دعـوت از آقـای مهندس بازرگان به پاریس عنوان شـد، اشـراقی ضـمن تأییـد شخصیت علمـی و اسلامی و سیاسی مهندس بازرگان، برخی از ایرادات خود را به ایشـان نیـز مطـرح ساخت.
از جمله این که مهندس بازرگان در کتاب “راه طی شده” مطالبی در بـاره قیامت و روح نوشته است که به نظر آقای اشراقی ایراد دارد. ایراد دیگر ایشـان بـه مهندس بازرگان این بود که گویا در سخنرانی “آفات توحید” در مسـجد قبـا، بـرای اولین بار در یک سخنرانی عمومی، مهندس بازرگان نام آیت الله خمینی را با تجلیل یاد می کند. جمعیت حاضر بلافاصله سه بار صلوات می فرستند، مهنـدس بازرگـان اعتراض می کند و می گوید: چرا برای پیامبر یک صلوات و برای ایشان سه صـلوات می فرستید. این برخورد مهندس بازرگان در جوّ سیاسی آن روزها، مـورد اعتـراض برخی از روحانیان جوان و تند قرار می گیرد که گزارش آن برای آیت الله خمینی به نجف نیز فرستاده شده بود.
قبل از سفر اخیرم به نجف و سپس پـاریس ایـن خبـر میان دانشجویان اسلامی در آمریکا نیز منتشر شده بود و مرتـب مـا را سـؤال پـیچ می کردند. من شخصا ترجیح می دادم که در سخنرانی ها بـه جـای دسـت زدن و یـا صلوات فرستادن، مردم تکبیر بگویند.
در انجمن های اسلامی دانشـجویان، مـدت هـا بود که ما دو چیز را جا انداخته بودیم یکـی عنـوان بـرادر بـود کـه دانشـجویان مسلمان همه جا یکدیگر را برادر خطاب کنند. دانشجویان مسلمان ایرانی که تازه به آمریکا می آمدند و وارد فعالیت های اسلامی می شدند عنـوان و خطـاب بـرادر کمی برایشان نامأنوس بود. اما به تدریج کامل جا افتاد و همه به آن عادت کردند و خیلی هم خوب شده بود.
دوم گفتن تکبیر، به جای دست زدن در سـخنرانی هـا و اجتماعات بود. در سمینارها و در راهپیمایی ها، فریاد تکبیر مرسوم شده بـود. مـثلا در تظاهرات بسیار منظم و وسیع سازمان جوانـان مسـلمان، در واشـنگتن کـه بـه مناسبت سفر شاه و فرح به آمریکا در آن جا برگزار شد، فریادهای الله اکبـر صـدها دانشجو و جوان مسلمان خیابان های واشنگتن را به لرزه در آورد. در سخنرانی های عمومی نیز همین سنت عادت شده بود.
در مورد صلوات فرسـتادن بـرای آیـت الله خمینی، مطلبی نبود که آقای مهندس بازرگان به آن اعتراض کنند و به نظر من اگر نمی کردند بهتر بود. اما به هر حال این کار خوب یا بد شده بود و به گوش آقا هم رسیده بود. بعضی ها هـم کـه بـا مهنـدس بازرگـان و نهضـت آزادی نظـر خوشـی نداشتند، آن را مرتب مطرح می ساختند و برخورد عاطفی و احساسی بـا مسـأله می کردند. موضع بازرگان نه از روی تعمد و بـرای مخالفـت بـا آقـا، بلکـه نظـری صادقانه و به دور از بازی سیاسی و صرفا به علت اعتقاد اسلامی بـوده اسـت ولـو آنکه به قول شریعتی جغرافیای حرف درست نبوده باشد.
با وجود همه این حرف و حدیث هـا، آیت الله اشـراقی احتـرام خاصـی بـرای مهندس قائل بود. با حاج احمد آقا هم صحبت هایی کردم. احمد آقا خیلی بیشـتر از آقـای اشـراقی نظـر مسـاعد نسـبت بـه مهنـدس داشـت و مـی گفـت مهنـدس از سرمایه های ایران است.