
وقتی که رئیس بنیاد شده بودم، یک هیاتی از ثروتمندهای سعودی آمده بود که با بنیاد معاملهای انجام دهد؛ سال ۱۳۷۰ بود. رئیس این هیات، صالح کامل بود که آدم معروفی است و از سرمایهداران عجیب و شریک فهد بود.
یک آقایی هم به نام دکتر عبد یمانی با ایشان بود که دانشمند بود و کتابهای زیادی در مورد ائمه نوشته بود و با وجود اینکه سنی مالکی بود، راجع به حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت زینب سلام الله علیها هم دو کتاب نوشته بود به نام «تأدب عبده اولادکم بآداب آل رسول»؛ یعنی اینکه بچههایتان را با آداب رسول تربیت کنید.
او می گفت: یک پیرمردی از خاندان سعودی که جزو شورای ملکی بود، برای آنها تعریف کرده بود که: روزی که صدام به کویت حمله کرد و شیوخ کویت همه فرار کردند و به عربستان آمدند، صدام داشت خود را آماده میکرد که از کویت به عربستان هم حمله کند.
ایشان می گفت: کسی که این مطلب را تعریف میکرد، نزد پادشاه سعودی نشسته بوده، که یک شخصی میآید و یک کاغذی به ایشان میدهد و پادشاه آن کاغذ را میخواند و سرش را میاندازد پایین و مرتب نگاه به کاغذ میکند و آه میکشد. این بنده خدا کاغذ را از پادشاه میگیرد که ببیند چه چیزی روی کاغذ نوشته شده؟
میبینید که روی کاغذ نوشته: اولین کشوری که حمله عراق به کویت را محکوم کرده، ایران بوده است. پادشاه برگه را بلند میخواند و میگوید: خجالت بکشید، سرتان را پایین بیندازید.
بعد پادشاه میگوید: من پیشنهاد میکنم که این جلال الملک همین الان بلند شود و هواپیمای شخصی خود را سوار شود و به ایران برود و خواهش کند که برود دست رهبر ایران را ببوسد و از ایشان عذرخواهی کند.