
طالقانی معروفیت زیادی داشت، محبوبیت زیادی داشت، خب پیچیده بود که جزو شورای انقلاب نیستند. عده ای از دوستان آقای طالقانی؛ آنهایی که من یادم یکی احمد علی بابایی بود، یکی طاهر احمدزاده بود، یک عده ای بودند، اینها به بنده پیام هایی می دادند که وقتی من رفتم خدمت امام اینها را به ایشان عرض کنم.
مهمترین بخش پیام آنها همین بود که این درست نیست که آقای طالقانی با آن سوابق جزو شورای انقلاب نباشد. بنده هم رفتم، خودم هم علاقه داشتم خدمت ایشان برسم، خیل شائق بودم زیاد و هم حامل این پیام بودم. بنده وقتی رفتم پاریس و نوفل لوشاتو و دفتر امام، هشتم یا دهم دیماه سال ۱۳۵۷ بود. آنجا که رفتم خب از قبل هم وقت داده بودند وقتی خدمت امام رسیدم اول ایشان تنها بودند بعدا آقای اردبیلی هم آمدند
چون آقای اردبیلی از من زودتر آنجا رسیده بودند. خب ما یک مقداری احساسات خودمان را نسبت به ایشان بیان کردیم، ایشان هم به بنده محبتی کردند چون ایشان بنده را از یکی دو تا سابقه می شناختند. در سال ۱۳۴۱ که همه را گرفتند، سران جبهه ملی و نهضت آزادی و یک عده از روحانیون را هم گرفته بودند که در زندان قزل قلعه بودند، ما یک سفری رفتیم قم خدمت ایشان چند ماه قبل از آزادی ما یک حرکتی راه افتاده بود که روحانیت مبارز آن موقع خدا مرحوم محمد منتظری او در اروپا به اسم روحانیت مبارز خیلی فعالیت می کرد.
اینها یک اعتصاب غذا در یک کلیسا راه انداختند. مرحوم محمد منتظری بود و این آقای غرضی که آن موقع فراری بود برای این که او را نشناسند لباس روحانی تنش کرده بود، به مستعار آقای حیدری؛ جزو روحانیون بود، اینها هم آنجا بودند.
بخصوص در اعلامیه علت اعتصابشان آزادی چند نفر را خواسته بودند: یکی آیت الله منتظری، یکی آیت الله طالقانی، یکی لطف الله میثمی، یکی بنده و یکی سید مهدی هاشمی، آزادی این چند نفر را با اسم خاص آورده بودند، به هر صورت شاید به این دلایل اسم ما آنجا معروفیتی داشت.
به هر صورت ما یک مقداری ابراز احساسات کردیم و ایشان هم به ما محبتی کردند. بعد گفتم: آقا ما در جریان انقلاب ایران نگرانی هایی داریم، زیرا الآن گروه های زیادی هستند که از لحاظ سازمان یافتگی و تجربه و این جور کارها از ما مسلمان ها جلوتر هستند، منظورم کمونیست ها بودند، ولکن اکثریت مردم با ما هستند؛ حالا ما با اینها چکار کنیم؟
ایشان گفتند: نگران نباشید ما مردم را داریم، با راهپیمایی مردمی آنها را خنثی می کنیم.
این را خود امام آنجا گفتند، آقای اردبیلی هم بودند که همان شب با تلفن به تهران ابلاغ کردند و از طریق ما هم پخش شد. به هر صورت مسئله آقای طالقانی در همان جلسه اول حل شد.