ماجرای شجریان

جلساتی میان مسئولان فرهنگی کشور وجود داشت که در آن هماهنگی فکری صورت میگرفت. پیش از من هم از وزرای قبلی فرهنگ ازجمله آقای صفارهرندی و حسینی دعوت میکردند. من هم گاهی در آن جلسات شرکت میکردم که در آن جلسه نمایندگان دستگاههایی که مستقیم یا غیرمستقیم کار فرهنگی هم میکردند، مشارکت داشتند؛ از جمله آقای قالیباف، آقای خاموشی رئیس وقت سازمان تبلیغات، آقای ضرغامی رئیس وقت صداوسیما، آقای مخبر دبیر وقت شورای انقلاب فرهنگی و یکی دو نفر از کسانی که مسئولیت نداشتند، اما قبلاً در صداوسیما حضور داشتند. آنجا من مطرح کردم که آقای شجریان شخصیت محبوبی در کشور است و مردم به صدای ایشان علاقهمند هستند و همه به ایشان سلطان آواز ایران لقب دادهاند. او شخصیتی منحصربهفرد است، اینکه کار ایشان را ممنوع کردهاند آن را پای حاکمیت میگذارند، معنایش این است که عدهای از علاقهمندان وی نسبت به کل حاکمیت مسئلهدار بشوند، چرا ما باید این کار را بکنیم؟
گفتند ایشان در بیبیسی صحبت کرده و حرفهایی زده است. گفتیم بالاخره بیش از اینکه الان فاصله گرفته ایشان را به سمت دیگری هل ندهید. اگر ما با ایشان صحبت کنیم و مصاحبه کند و بگوید که من با نظام مسالهای ندارم و نظام را قبول دارم، آیا اشکال دارد که به کنسرت ایشان مجوز بدهیم؟ آنجا بحثهای مختلفی صورت گرفت و نهایتاً بهجز شخص آقای ضرغامی بقیه اعلام موافقت کردند و گفتند اشکالی ندارد، اگر واقعاً چنین کاری بکند به نظر ما میتواند کنسرت برگزار کند. آقای ضرغامی به طور جدی مخالفت داشت. من براساس نظر موافق دوستان با آقای نوربخش، رئیس خانه موسیقی صحبت کردم و او مصاحبهای با آقای شجریان انجام داد و خود من هم مصاحبه را ویرایش کردم، روزنامه ایران هم آن را چاپ کرد. بعد از آن گفتیم که کار اتفاق افتاده و رسما ایشان گفته که من اصولا آدم سیاسی نیستم و یک هنرمندم و نظام را هم قبول دارم اما بالاخره با برگزاری کنسرت ایشان موافقت نشد. پس از آن با بیماریاش مصادف شد که البته خودش گفت این بیماری چند سال است که مهمان من است، وقتی میخواست برای معالجه به خارج برود با تواضع به دفتر من آمد و خداحافظی کرد.
… معالجات ایشان زمان زیادی طول کشید و گفتند هر روز وضعیتش در حال بدتر شدن است. به حدی رسیده بود که گفتند احتمال دارد در آنجا فوت کند. من به آقای مرادخانی گفتم باید به هر قیمتی شده او را به ایران بیاوریم. گفتند فرزندش همایون مخالف است. با همایون صحبت کردم و او را قانع کردم که باید به ایران بیاید. همایون به آمریکا رفت و مدتی همراه او بود و ما هم با او در ارتباط بودیم. حالت وخیمی پیدا کرده بود و گاهی به حالت اغما میرفت، گفتیم باید حتماً به ایران منتقل کنید. اخذ اجازه پزشک برای اینکه اجازه بدهد ایشان یک پرواز طولانی به ایران داشته باشد و کسب این موافقت مدتی طول کشید و بالاخره زمانی که وضعیت بهتری پیدا کرد مجوز دادند که میتواند مسافرت کند.
البته مرحوم مرادخانی این کار را با جدیت دنبال کرد، برای خودش و خانمش و یک پزشک همراه ایشان، با هواپیمایی امارات مستقیما به دوبی انتقال یافت. ایشان را به دوبی آوردند و از آنجا هم با آمبولانس هوایی به ایران آوردیم. در خانه خودش مستقر شد و ما از آقای دکتر قاضیزاده هاشمی، وزیر بهداشت درخواست کردیم که به ایشان رسیدگی کنند چون نمیتوانستند به بیمارستان بروند. واقعاً آقای دکتر هاشمی سنگ تمام گذاشت، همانطور که گفتید خانه را تبدیل به بیمارستان کردند و پرستار سهشیفته مستقر کردند. عین یک بیمارستان بود تا روزهای آخر.
ایشان حالتهای اینچنینی داشت، البته در اواخر هم شاید به خاطر اینکه مقداری موهایش ریخته بود، ما هر چه تلاش کردیم ایشان را ببینیم خانمش به شدت مخالفت میکرد. اما مرحوم مرادخانی یک بار با ایشان ملاقات کرد. به هر حال چنین وضعیتی داشت تا زمانی که فوت کرد. جریان تشییع هم طوری هدایت شد که باعث مشکل دیگری نشود. زمانی که مرتضی پاشایی فوت کرد و او را به بهشتزهرا بردند، ۶، ۷ ساعت نمیتوانستند آن را دفن کنند. آن زمان ۴۰ هزار نفر جمعیت به بهشتزهرا رفتند، همان زمان آقای شجریان در آمریکا بستری بود، من به آقای رحمانیفضلی، وزیر کشور گفتم اگر شجریان فوت کند باید به فکر کنترل تهران باشید. باید یکسری تدابیر اندیشیده شود که دچار مشکل نشویم. ایشان در شورای امنیت بحث کرد و تدابیری را اندیشیدند و بعد گفتند که ممکن است ایشان وصیت کرده باشد که در مشهد دفن شود و شورای تأمین مشهد نیز ترتیباتی انجام داد.
… ایشان در کنار مقبره فردوسی و جایی که میخواستند دفن شد. چون میراث فرهنگی مخالفت میکرد. با اینکه آقای دکتر روحانی مستقیماً دستور داده بود که هر جایی که پسرش میگوید همانجا دفن کنید میگفتند طبق قانون در اماکن میراث فرهنگی کسی نباید دفن داشته باشیم. در صورتی که من زمانی که مشهد بودم مقام معظم رهبری دستور دادند که مرحوم اخوانثالث را در مقبره شعرا دفن کنند، یعنی در همان محوطه فردوسی. بالاخره با تلاش و پیگیری آقای دکتر واعظی موافقت کردند که هر جایی که همایون گفت دفن شود. آنجا مکان مطلوبشان بود.