
زمان اهدای استوارنامه به من گفتند: شما استوار نامهتان آماده است و باید آن را به معاون رئیس جمهور تقدیم کنید و رونوشت آن را نیز به معاون وزیرخارجه بدهید، اما در تهران هنگامی که سفیر شوروی برای تقدیم استوارنامهاش آمده بود، استوارنامهاش را به رئیسجمهور تقدیم کرد و رونوشت آن را نیز به وزیر خارجه ایران داده بود؛ این ماجرا درس بزرگی برای روس ها و باعث شد که آنها در مجموع در پروتکل تبعیضآمیز نیم قرنه و منجمد خود تجدیدنظر اساسی کنند و پس از برخورد من روش پروتکل برابر را اتخاذ کردند…
بنده قبل از اینکه در این کشور رسمیت پیدا کنم دعوایم با روسها شروع شد و گفتند: سفرای قبل از شما همین کار را کردند و سنت ما این است.
من گفتم: کاری به دیگران ندارم که چه کار کردند من سفیر انقلاب اسلامی هستم و برای ایجاد رابطه برابر مامور هستم، این کار شما نابرابری است.
بعد یک لیست درآوردم و گفتم: این کشورها به رئیس جمهور استورنامه دادند.
روس ها هم گفتند: این کشورها جزو کشورهای برادر هستند.
در آن زمان کشورهای بلوک شرق به خود رئیس جمهور استوارنامه می دادند. ابر قدرتها و قدرتهای بزرگ هم همین طور اما جهان سومیها به معاون رئیس جمهور میدادند و این مدل را هم زمان شاه اعمال کرده بودند و گفته بودند چشم! بعد انقلاب هم دو سفیر قبلی اعمال کرده بودند اما گفتم: من این چیزها سرم نمیشود که قبلا چه کار کردند نه در دوره شاه نه در دوره بعد انقلاب! من آمدم رابطه برابری ایجاد کنم و فقط به رئیس جمهور و وزیر خارجه استوار نامه میدهم.
اساساً هر سفیری ظرف یکی دو روز باید مدارک را بدهد که کارش رسمیت پیدا کند و به عنوان سفیر کار کند و تا این روند را نرود بیکار می ماند. زمانی که با بنده آن برخورد صورت گرفت به تهران گزارش دادم بعد از ارائه گزارش در ابتدا مورد تحسین قرار گرفتم، اما بعد از دو هفته گفتند: نوبری را به عنوان یک فرد حرفهای فرستادیم اما از همان اول دعوایش شده لذا مسکو از یک سو مقابلم قرار گرفت و تهران از سوی دیگر.
در تهران برخیها پشتم را خالی کردند و قائله راه انداختند که اشتباه کردیم نوبری را به مسکو فرستادیم؛ خلاصه چشمتان روز بد نبیند اول بسم الله بحران آغاز شد. معاون بنده در تهران که مأمور شده بود کار را از سفیر قبلی تحویل بگیرد و گزارش آن را به من ارائه دهد، به وسوسه عهدهداری پست سفارت افتاده بود! روسها موجودات سرسختی هستند. مسئولان وزارت خارجه شوروی سرسختی میکردند، سفرای بسیاری در رده بنده استوارنامهشان را به معاون رئیسجمهور تقدیم کرده بودند و نمیتوانستند استثنا قائل شوند.
بنده گفتم: سفیر امام خمینی هستم و ایشان هم من را مامور کرده تا رابطه مساوی برقرار کنم، ابرقدرت هستید، باشید! ما کشور جهان سومی هستیم، باشیم ولی من الان نماینده کشور جهان سوم نیستم نماینده یک انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی هستم و بنابراین شما یک فوق ابر قدرت و من هم یک فوق ابر قدرت هستم.
باید خود رئیس جمهور استوارنامه من را تحویل بگیرد. خلاصه خیلی روزگار سختی بود اما آخرش بی نظیر شد. یک روز نشسته بودم سفارتخانه ولی کار نمیکردم چون مجاز نبودم و کارم رسمیت نداشت که تماس گرفتند و مرا به وزارت امور خارجه شوروی احضار کردند در آنجا به من ابلاغ شد که درباره مواضع شما در کاخ کرملین بحث شد و کاخ تصمیم گرفت روش شما را اعمال کند. فرمولی درست کردیم که هم آن هیئت های خارجی دیگر اعتراض نکنند و هم شما به هدفتان برسید.
پرسیدم: فرمولتان چیست؟
گفتند: ببینید ما در روزی که می خواهید استوار نامه به رئیس جمهور بدهید و روزی که رونوشت را به وزیر خارجه بدهید، در کاخ کرملین هم معاون رئیس جمهور و هم خود رئیس جمهور آماده می شوند تا شما را بپذیرند. شما اول وارد اتاق معاون اول میشوید استوار نامهتان را به معاون رئیس جمهور میدهید، او میگیرد بعد از آن وارد اتاق رئیسجمهور می شوید و با ایشان مذاکره میکنید. بعد ما در خبر میگوییم که سفیر ایران استوارنامه را به معاون رئیسجمهور دادند و با شخص رئیسجمهور ملاقات کردند. عین این مدل را در وزارت خارجه درست میکنیم. شما وارد میشوید به معاون وزیر رونوشت استوارنامه را می دهید بعد می نشینید با وزیر خارجه ملاقات میکنید و بنابر این ۴ تا خبر میدهیم به رسانه. دو تا خبرش این است که شما استوارنامه و رونوشت را به معاونین دادید و دو تا هم خبر این که با رئیس جمهور مذاکره و ملاقات کردید و با وزیر خارجه ملاقات کردید.
موقعیت من عالی شد، یعنی قصد انجام دو ملاقات را داشتم، اما حالا ۴ ملاقات انجام میدهم، به اضافه اینکه مهمتر از آن با رئیسجمهور هم مذاکره کردم. خاطرم هست زمان دیدارم با رئیس جمهور شوروی یک ساعت و نیم طول کشید، زمانی که فیلم و عکس این دیدار منتشر شد همه دیپلماتهای حاضر در مسکو متعجب شدند که سفیر جدید ایران کیست که آمده نشسته پا به پا و هم ردیف رئیس جمهور مذاکره می کند.