
برای سال ۴٢ آن حادثه مدرسه فیضیه را از وجود طیب میخواستند استفاده بکنند، طیب جواب منفی میدهد و قبول نمیکند…. در تمام این حرکاتی که این نهضت روحانیت به وجود آمده بود، چندین بار میفرستند سراغ طیب که از وجود طیب و آن لاتهایی که به حساب دور و ورش هستند، استفاده بشود، طیب جواب رد میدهد. خوب، خرده خرده اینجا یک فاصلهای میشود….
خلاصهاش وقتی که این جریان حادثه ۱۵ خرداد پیش میآید، اینها از طیب توقع داشتند که حداقل مثلاً جلوی این تظاهرات را در داخل میدان میتوانسته بگیرد و بگیرد. ولی خوب، طیب این کار را نمیکند و نکردش. وقتی که میگیرند و میبرند او را، دو سه روز اول گذشته، بعد میبرند او را پهلوی نصیری ـ این و حسین آقا مهدی را ـ هر دوتایشان را میبرند پهلوی نصیری. یک مینوتی آنجا نوشته شده بود که به او میگویند که: این مینوت را اینجا بخوان و برو.
که تقریباً مسئله این بوده که یک پولی آقای خمینی داده به من که من بیایم اگر یک همچنین اتفاقی افتاد، ایشان را گرفتند، من بیایم یک همچنین حادثهای را خلق بکنم و من هم آمدهام مثلاً یکی ۲۵ زار دادهام و مردم هم این کارها را کردهاند. وقتی میگذارند و میگویند: این حرف را بزن، قبول نمیکند. نصیری تهدیدش میکند و این هم فحشش میدهد نصیری را.
طیب را میآورند، حسین آقا مهدی هم قبول نمیکند، آن تعلیمی که دستش بوده میزند تو گوش حسین آقا مهدی که مدتها بوده از گوش این چرک میآمده. این شد که از همان جا که طیب را میآورند پائین، میبرند خلاصهاش زیر شکنجه، خیلی شلاقش زده بودند، این قلفتی پوست پشتش کنده شده بود. و نتیجتاً این میشود که طیب یک سری اعترافات میکند و یک سری افراد را بیخودی اسمهایشان را میآورد که میگوید آره اینها بودند.
بعد هم فکر میکند و میگوید این باری که الآن روی دوش من هست بتوانم این بار را تقسیمش بکنم و این هم یک سیلی است که زود رد میشود. به رفقایش هم همین را گفته بود. گفته که: من فکر میکردم که این بر فرض یک سال و یا دو سال حبس میدهند، بعد میروم بیرون، اینجا حالا با هم هستیم، جمع هستیم دیگر.
در دادگاه اول، طیب و هفت هشت تا از رفقایش به اعدام محکوم میشوند، بقیه ۱۵ سال، ۱۰ سال و ۵ سال و این چیزها. پرونده البته ۱۷ نفر بودند، پروندهای که برای اینها تشکیل میشود، آن ردیف اولش را اینها نمیتوانند پیدا بکنند هرچی میگردند، و بعد پرونده آن را سوا میکنند، و خود طیب که متهم ردیف دو بوده متهم ردیف یک میشود در اینجا. در دادگاه اول، طیب اینها که به اعدام محکوم میشوند، بعد از مدتی دادگاه دومشان تشکیل میشود، رئیس دادگاهش یک سرلشگر بوده که الآن اسمش را نمیدانم چی است، یادم رفته، این خودش بلند میشود میآید میرود تحقیق.
دو ماه و یا سه ماه تمام به شکلهای مختلفی میرفته تحقیق میکرده که ببیند اصلا این حادثه به چه صورتی بوده، طیب دخالتی داشته یا افرادی که توی این پرونده هستند، کارهای بودهاند، چیزی بوده، این حرفها. بعد از این تحقیقاتی که خودش میکند، میآید دادگاه را تشکیل میدهد. چند روزی هم دادگاه ادامه داشته، بعد وقتی میروند داخل شور میشوند، این تحقیقات خودش را ارائه میدهد و طیب به سه سال و حاج اسماعیل رضایی را به دو سال و یکی دیگرشان هم به یک سال و بقیه را هم همه تبرئه.
قبل از اینکه این حکم قرائت بشود، نصیری تلفن میکند به دادگاه، نظر را میخواهد و میگویند نظرشان به این صورت است چهار نفر به حساب موافق که یکی خود رئیس دادگاه بوده، یک نفر فقط با این نظر مخالف بوده. نصیری میگوید: نه، این حکم را صادر نکنید، برای خاطر اینکه اگر این جوری شود، جواب این خونها را کی میخواهد بدهد، ۱۵ خرداد باید به حساب یکی گذاشته شود.
میگوید: نه، من نمیتوانم این کار را بکنم. تلفن میزند به شاه، با شاه صحبت میکند و شاه هم تلفنی با دادگاه تماس میگیرد و نتیجتاً این میشود که حاج اسماعیل رضائی و طیب به اعدام و ۵ الی ۶ نفر هم تبرئه و بقیه هم ۱۰ سال، ۱۵ سال و ۸ سال و از این صحبتها تقسیم شدند.