
از اولین روز ورود امام به ایران، مهمترین بحث در بین ما، بحث تعیین نخست وزیر و اعضای دولت انقلاب بود و چون از ابتدا تصمیم بر این بود که روحانیت در امور اجرایی دخالت نکند، همه ما به این نتیجه رسیده بودیم که در این زمینه از نیروهای نهضت آزادی و جبهه ملی استفاده بشود.
بنابراین ما به عنوان اعضای شورای انقلاب، پس از بحث و بررسی موضوع، در جلسه مورخ ۱۴ بهمن ۱۳۵۷، مهندس مهدی بازرگان را پیشنهاد دادیم. امام ملاحظاتی داشتند و از جمله می فرمودند: اینها حزبی اند و ایشان نمی خواستند به این وسیله، حزب را تایید کنند، اما سرانجام با این شرط که حکم را به شخص ایشان و بدون در نظر گرفتن سوابق حزبی بدهند، پیشنهاد شورا را پذیرفتند و این مطلب را نیز در متن حکمشان آوردند.
در جلسه معرفی نخست وزیر، اعضای شورا و آقای بازرگان صحبت هایی داشتند از جمله آقای بازرگان از روحیه و منش و شیوه کاری خودشان سخن گفتند، اما به یاد ندارم که ایشان شروطی برای پذیرش این مسئولیت مطرح کرده باشند.
به هر حال متن حکم نخست وزیری آقای بازرگان را که پس از تعیین کلیات آن توسط امام، با مشورت آقایان بازرگان، مطهری، من، مهدوی کنی، دکتر یدالله سحابی، دکتر ابراهیم یزدی و چند نفر دیگر تنظیم شده بود، حسب دستور امام، توسط من، در جمع انبوه خبرنگاران و شخصیت های داخلی و خارجی حاضر در مدرسه علوی در عصر دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۵۷، قرائت شد.
مهندس بازرگان نیز پس از دریافت این حکم، در سخنانی تصریح کرد: این ماموریت یعنی ریاست دولت موقت و تشکیل حکومت در شرایط بسیار دشوار و خطرناک، عظیم ترین شغل و وظیفه و در عین حال بزرگترین افتخاری است که به بنده واگذار شده است.
در انتخاب مهندس بازرگان جدای از آن ملاحظه امام، با مشکلی برخورد نکردیم. ما پیشنهاد دادیم، امام پذیرفتند و حکم دادند؛ البته عامل مهم دیگری هم اعضای شورای انقلاب را به انتخاب آقای بازرگان ترغیب کرد که آن رابطه ایشان و بختیار بود که تصور می شد از حاد شدن مسائل و درگیری خونین جلوگیری خواهد کرد و انتقال قدرت را آسان می کند.
بالاخره جبهه ملی و نهضت آزادی و اعضای آنان با هم روابط و سوابقی داشتند و این می توانست در مذاکرات و گفت وگوها موثر باشد. در مورد قرائت حکم نخست وزیری آقای بازرگان، در شورای انقلاب تعیین تکلیف نشده بود و اصلا بحثی در این زمینه نبود. بعد از آنکه امام حکم دادند، ما نمی دانستیم چه کسی باید این حکم را بخواند. یک وقت به من اطلاع دادند که امام نظرشان این است که شما حکم را بخوانید.
البته موضوع خیلی معمولی بود. اصلا ما آن زمان در این فکر نبودیم که چه کسی حکم را بخواند یا چه کسی حکم را بنویسد. این بحث ها در فضای انقلاب مطرح نبود. همه بحث، فداکاری بود؛ چون آن زمان از در و دیوار برای ما خطر می بارید. هیچ مطمئن نبودیم، مثلاً خانه ما را منفجر نکنند و یا ما را در خیابان نگیرند و یا نکُشند، البته این خطر برای همه بود.
شایعه این بود که می خواهند تهران را بمباران کنند. حتی شایع بود که شاه گفته تهران را خراب می کنم و سلطنت را نجات می دهم. مرحوم مهندس بازرگان هم آن موقع فداکاری کرد که پیش از اینکه دولت بختیار سقوط کند، این حکم و مسئولیت را پذیرفت. ممکن بود خطر عمده ای برای ایشان هم باشد. آن روزها، واقعاً فضای فداکاری حاکم بود.
در همین جلسه و پس از انتصاب مهندس بازرگان به نخست وزیری، من بـه نشانه تهنیت یک جلد کلام الله مجید به ایشان هدیه کردم، که آقای بازرگان هم آن را بوسید و بر دیده نهاد. بعداً روزنامه ها، این هدیه را نخستین هدیه به نخست وزیر دولت انقلاب نامیدند.