دفاع مقدس

با پوتین نماز خواندیم

سپهبد علی صیاد شیرازی

برای جلوگیری از غافلگیر شدن، آرایش تاکتیکی مناسب آن منطقه را اتخاذ کردم و ستون را به طرف سردشت حرکت دادم. بعد از پشت سرگذاشتن دِه کوخان و نمشیر به اول پیچ دولازان رسیدیم. در ابتدای آن پیچ که به شکل یو بود دیگر هوا تاریک شد. از دور دست صدای تیراندازی به گوش می رسید. در سه راهی آلوت واقع درابتدای پیچ دولازان ستون را متوقف کردم تا شب را در آنجا به صبح برسانیم.

توقف در آن محل دو مزیت داشت یکی این که از حمله ی دشمن تا حدودی مصون می ماندیم و دوم اینکه با اتخاذ این تاکتیک دشمن را فریب می دادیم تا مسیر اصلی حرکت ما را متوجه نشود. در سه راهی آلوت سنگرهای متروکه زیادی از ضدانقلاب به چشم می خورد که در داخل بعضی از سنگرها حتى قرص ضد حاملگی هم وجود داشت که نشان می داد دخترها و پسرها با هم داخل یک سنگر نگهبانی می دادند و این حاکی از ترویج فساد در بین ضدانقلاب بود.

روز بعد که از سه راهی آلوت به طرف دشت حرکت کردیم به علت وضعیت خاص منطقه و کمین خور بودن آن با احتیاط کامل جلو می رفتیم به طوری که بیشتر از دو الی سه کیلومتر در روز نمی توانستیم حرکت کنیم. در آن مسیر عناصر مسلح اکثر گروهک ها حتی چریک های فدایی خلق هم حضور داشتند و اوضاع بسیار خطرناکی را به وجود آورده بودند. به زبان ساده شرایط آنجا بی شباهت به انبار باروت در حال انفجار نبود.

زمانی که از سه راهی آلوت به طرف پیچ دولازان در حال حرکت بودیم، حادثه ناگواری اتفاق افتاد. ضدانقلاب با کمین در مسیر ستون اقدام به تیراندازی با آر پی جی کرد. که در اثر اصابت یکی از گلوله های آر پی جی به تریلی حامل مهمات آن را منهدم نمود. مهمات داخل خـودرو همچون کوه آتشفشان منفجر شد و شعله های آن به هوا می رفت. تا یکی دو ساعت انفجار همچنان ادامه داشت.

خشم و نفرت همه را فرا گرفته بود. بعضی ها حتى ترسیده بودند، بعد معلوم شد که آرپی جی زن یک زن بوده است. هنوز آتش خودروی حامل مهمات خاموش نشده بود که خودروی دیگری از پل پایین رفت و واژگون شد. وقتی به دهکده دولازان رسیدیم با مقاومت سرسختانه ضدانقلاب مواجه شدیم که از داخل دهکده به طرف ما تیراندازی می کردند.

یک لحظه تصمیم گرفتم تا با آتش توپخانه تمام روستا را با خاک یکسان کنم اما پس از لحظاتی بر خودم مسلط شدم و به این نتیجه رسیدم که اثر زیانبارش بیش از سودش هست. لذا از گلوله باران روستا منصرف شدم و دستور دادم فقط اطراف روستا را با آتش توپخانه بکوبند، اگرچه اهالی روستا آنجا را از قبل ترک کرده بودند و تنها احشام و وسایل زندگیشان آنجا باقی مانده بود با این حال تصمیم گرفتم از طریق دیگری به مقاومت ضدانقلاب خاتمه بدهم.

علیرغم اجرای آتش توپخانه در اطراف روستای دولازان از مقاومت ضدانقلابیون کاسته نشد، لذا توسط خلبانی به نام انصاری که افسر ناظر مقدم هوایی بود و در داخل ستون، ما را همراهی می کرد از پایگاه سوم شکاری درخواست هواپیما کردم. پس از مدت کمی یک فروند هواپیمای شکاری در آسمان ظاهر شد، اما اشتباهاً نیروهای خودی را مورد هجوم و رگبار مسلسل خود قرار داد و ۱۲ نفر را به شهادت رسانید. پس از وقوع این حادثه غم انگیز همه ی پرسنل به سختی اندوهگین شدند.

اوضاع و احوال آنقدر به هم ریخته و آشفته بود که حتی فرصت باز کردن بند پوتین هایمان را هم نداشتیم و با پوتین نماز می خواندیم. در آن شرایط بحرانی جیره غذایی ستون نیز تمام شده بود و تنها غذایی که برای سیر کردن پرسنل در دسترس بود به نان و پنیر خلاصه می شد که آن هم با تحمل سختی های فراوان با بالگرد توسط خلبانان ایثارگر هوانیروز برایمان آورده می شد.

۰
اوضاع و احوال آنقدر به هم ریخته و آشفته بود که حتی فرصت باز کردن بند پوتین هایمان را هم نداشتیم و با پوتین نماز می خواندیم.x
منبع: در کمینگاه دشمن {چهل روز عملیات محور بانه – سردشت شهریور و مهر ۱۳۵۹}، تدوین: نجات علی صادقی گویا، ناشر: انتشارات ایران سبز، ص ۳۶ – ۳۸

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x