
پس از انتشار خبر شهادت مظلومانه و غریبانه مرحوم سعیدی، سراسر حوزه علمیه را غباری از غم و اندوه و بهت فرا گرفت. هیچ کس جرأت نفس کشیدن نداشت. رژیم تصمیم گرفته بود شدت عمل به خرج دهد. بغضها در گلو و نفسها در سینه حبس شده بود. زجرها و شکنجههای ساواک کولاک میکرد و به اوج شدت و وقاحت خود رسیده بود.
اکثریت به زندگی عادی و مرگ گونه خود مشغول بودند و تعداد معدود و انگشتشماری متعهد و مبارز یا در گوشه سیاهچالهای رژیم به سر میبردند و یا در گوشه و کنار به مبارزات مخفی و زیرزمینی خود ادامه میدادند.
مرحوم شهید مرتضی مطهری که طبق معمول، هفتهای یک روز جهـت تدریس در یکی از مراکز علمی آن روز حوزه – دارالتبلیغ اسلامی – به قم میآمد، وارد قم شد. با آقایان خسروشاهی و گلسرخی سراسیمه به خدمتش شتافتیم. شهادت مرموز سعیدی در زندان، او را به شدت متأثر و غمگین ساخته بود. چنان محیط وحشتی به وجود آمده بود که در محیط امن مرکز تدریس، دستور داد در اتاق را از پشت قفـل کنند! و در عین حال آهسته سخن میگفت.
وی در آن روز ـ و صد البته آرام و بیمناک ـ برای ما نقل کرد که: ازغندی ـ منوچهری ـ جلاد و شکنجهگر معروف ساواک آقای هاشمی رفسنجانی را سوار اتومبیل خود کرده و مدت یکی دو ساعت دور تهران گردانده و تصمیم رژیم را بر اتخاذ شیوه شدت عمل تا مرحله قتل زیر شکنجه به اطلاع ایشان رسانده است و خط و نشان کشیده و تهدید کرده و اتمام حجت نموده که خلاصه مواظب خودتان باشید و به دوستانتان هم برسانید که ما دیگر تحمل کوچکترین حرکتی را نداریم و به شدت عکسالعمـل نشان خواهیم داد و در عین حال سوگند یاد کرده است که ما آقای سعیدی را نکُشتیم وی در زندان سکته کرد و مرد.
افسرده خاطر و غمناک از پیش آقای مطهری بیرون آمده، در راه به آقای خسروشاهی گفتم: در عین حال باید کاری کرد. این برای ما ننگ است که روحانی برجسته و عالیقدری را ددمنشان با کمال قساوت زیر شکنجه به قتل برسانند و حوزه علمیه را خفقان بگیرد و از هیچ کس صدایی بلند نشود؟!
وی نیز هم عقیده من بود و بر اینکه باید کاری کرد اصرار ورزید. پس از گفت و گو و تبادل نظر قرار شد آقای خسروشاهی به مناسبت این فاجعه اسفناک و کمنظیر، اعلامیهای بنویسد که به سرعت و همراه با شور و درد و احساس مسئولیتی که مخصوص خودش در چنین مواقع حساسی بود، نوشت و من نیز دستی در آن بردم و چند کلمهای را اصلاح کردم آن طور که آماده چاپ و انتشار گشت.
حال از همکاران بعثت جز من و آقای خسروشاهی کسی در قم نیست. آقای رفسنجانی مدتی است که به تهران مهاجرت کرده و در آنجا مبارزات خویش را با پایمردی و استقامت و شور و امید ممتازی ادامه میدهد و آقای سید محمود دعایی نیز به نجف اشرف مهاجرت کرده و در جوار مرقد مولى الموالی امیر المؤمنین على علیه السلام اقامت افکنده و سازمان روحانیت مبارز خارج از کشور را پی افکنده و علاوه بر سخنرانیهای مهیج و مؤثر و سازنده خود بر ضد رژیم سفاک پهلوی از رادیو بغداد ـ عراق به عقیده من در آن موقعیت زمانی که به آقای هاشمی رفسنجانی هم در همان زمان گفتم: بهترین بهرهوری از بهترین فرصت مناسب بود و به یک سلسله فعالیتهای مبارزاتی با یاری تعدادی از روحانیون انقلابی و مسئول دست یازیده بود.