
نکتهای که میخواهم درباره خصوصیات شخصیتی آقای منتظری بگویم این است که ایشان انسان خوبی بودند، ولی از طرفی شخصیتی بسیار بسیار سادهلوح داشتند. بنده در خصوص اتفاقات اصفهان و باند مهدی هاشمی و گزارشاتی که باید به ایشان میدادم بالای بیست جلسه با ایشان داشتم.
بنابراین پس از اینکه بنده از فرماندهی منطقه دو مرخص شدم و آقای نمازی را به جای خودم معرفی کردم، مسئولیت سنگینی نداشتم، آقای منتظری به فرماندهی کل سپاه دستور داد که: فروتن را به عنوان رئیس زندانها به جای آقای لاجوردی انتخاب کنید.
پس از این ماجرا بود که چند روز بعد و در شرایطی که برای رفتن به مأموریت آماده میشدم، آقا محسن به من زنگ زدند و فرمان آقای منتظری را به من ابلاغ کرد. من که حسابی جا خورده بودم به آقا محسن گفتم که: من اصلاً سابقه اداره زندانها را ندارم و آشنا نیستم با مسائل زندانها.
ایشان به من گفت که: دستور قائم مقام رهبری است و باید قبول کنی.
بلافاصله به دفتر آقای منتظری تلفن زدم، تا رئیس دفتر ایشان که هادی هاشمی بود فهمید که بنده هستم، گفت که: آقا دستور دادند که شما رئیس زندانها بشوی.
تأثیرپذیری آقای منتظری را برایتان با بیان این خاطره بازگو میکنم؛ ما در زندان با طلبهای به نام مرتضوی که به عنوان نماینده ایشان برای نظارت بر زندانها بود مشکلات فراوانی داشتیم. این طلبه رفتارهای نامتعارفی داشت و مدام از ما درخواستهای غیرقانونی داشت که من آنها را اجابت نمیکردم، به همین دلیل در یکی از جلساتی که با آقای منتظری داشتم ایشان به من گله کرد که: به من گزارشاتی رسیده که شما در مسیر نظارت سنگاندازی میکنید.
بنده نیز این اظهارات را تکذیب کردم. آقای منتظری در یکی از جلسات نامهای به من داد که پشت این نامه توسط یکی از افراد با نفوذ دفتر او که قصد خراب کردن بنده را داشت این جملات نوشته شده بود.
یک خارجی در یکی از خیابانهای فرمانیه قصد خرید پاکت سیمان داشته است. مصالح فروش به او گفته بود: این سیمانها را دیگر ما نمیفروشیم بلکه مسجد توزیع میکند، بروید از مسجد بخرید.
خارجی با تعجب به او گفته: مسجد که جای عبادت کردن است!.
مصالح فروش نیز به او گفته که: مسجدیها را بردند دانشگاه.
خارجی گفته بود که: دانشگاه جای استاد و دانشجو است.
مصالح فروش نیز به او گفته که: نه آنها را بردند زندان اوین.
خارجی با تعجب گفته: زندان که جای خلافکاران است.
مصالح فروش گفته: خیر، خلافکارها سپاهی شدهاند!.
در واقع آیتالله منتظری به یک جوک استناد میکرد که بگوید پاسدارها خلاف میکنند. ای کاش بنده این نامه را پاره نمیکردم، چرا که میتوانست سند سادهلوحی ایشان باشد.