
سفرا و دیپلماتها در کشور محل مأموریت، هر هفته در دو یا سه میهمانی دیپلماتیک که عموما به مناسبت روز ملی کشورهاست، شرکت میکنند. این میهمانیها فرصتی برای گفت و شنود سفرا و دیپلماتهای کشورهای مختلف و کسب اطلاعات و تحلیلهای یکدیگر در موضوعها و حوادث مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی و بینالمللی است.
در یکی از این میهمانیها به جمع چند سفیر از کشورهای اسلامی و اروپایی که در گوشهای از سالن میهمانی ایستاده بودند، پیوستم. پس از حال و احوالی کوتاه با آنان یکی از سفرای اروپایی خطاب به اینجانب گفت: آقای سفیر خیلی جوان به نظر میرسید!
در سال ۱۳۶۴ بنده به سن ۳۲ سالگی رسیده بودم و این در حالی بود که دیپلماتهای دیگر کشورها با طی مدارج و پستهای دیپلماتک در حدود ۵۰ سالگی به مقام و مسئولیت سفارت میرسند. نیت و هدف او از طرح این سوال روشن بود، لذا با خنده پاسخ دادم: تعجب نکنید. بنده قبل از آمدن به وزارت خارجه و انتصاب به عنوان سفیر کشورم در ترکیه، با انتخاب مردم به مدت ۴ سال نماینده مجلس شورای اسلامی بودم.
سفیر اروپایی این بار متعجبانه پرسید: مگر چند سال سابقه کار دارید؟
گفتم: ده سال {با توجه به اینکه در سال ۱۳۵۳ به عنوان معلم در آموزش و پرورش استخدام شده بودم.}
سفیر باکنایه گفت: پس تجربه شما ده سال است!
گفتم: نه آقای سفیر، تجربه من در ایران ۳۰ سال است.
سفیر که قدری بهم ریخته به نظر میرسید پرسید: آقای سفیر چگونه با ده سال سابقه کار، ۳۰ سال تجربه دارید؟!
گفتم: سالیان طولانی امور کشور ما با نفوذ و دخالت کشور شما و برخی دیگر از کشورهای غربی اداره میشد. وقوع انقلاب اسلامی استقلال سیاسی را به کشورمان برگرداند. وقتی وارد سیستم اجرایی کشورمان شدیم، مشاهده کردیم که شما صرفا به دنبال منافع خودتان بودید و هیچ کاری در جهت نیازهای واقعی مردم ما انجام ندادهاید و کارهای فراوانی بر زمین مانده است. بنابراین تصمیم گرفتیم سه شیفت کار کنیم. به این دلیل است که با هر سال کارمان سه سال تجربه اندوختیم!
او که به نظر می رسید پیام این پاسخ را دریافت کرده بود، ترجیح داد با عوض کردن بحث از شرایط پش آمده عبور کند.