دوران مبارزه

سه صلوات

آیت الله محمدرضا مهدوی کنی

در جریان حمله به مدرسه فیضیه ما شنیدیم که ساواکی‌ها به حوزه حمله کردند. آن موقع من قم نبودم. بعد از آنکه مدرسه باز شد و در اختیار طلبه‌ها گذاشته شد، من رفتم قم و آثار خرابی‌ها و شکستگی‌ها را دیدم. از خصوصیاتی که من در مورد آن روزها می‌خواهم عرض کنم یک بحث سیاسی و یک برداشت جامعه شناختی از سوی امام است؛ بُعدی که تنها در امام بود و از امتیازهای امام به شمار می‌رفت و سبب تثبیت رهبری دینی و سیاسی امام در جامعه‌ی تشیع شد، روحیه‌ی بت‌شکنی ایشان بود.

امام در فیضیه خطاب به شاه فرمودند: کاری نکن که بگویم ملت بیرونت کنند.

این حرف برای ما واقعاً جالب بود. آن وقت کسی چنین جرأتی نداشت. سران رژیم راضی بودند که مثلاً وزرا و نخست وزیر را نقد کنند و زیر سؤال ببرند و حتی به آنها توهین کنند، ولی اجازه نمی‌دادند که حریم شاه شکسته شود‌. از خصوصیت مهم امام همین بود که رأس مخروط را هدف قرار داد امتیاز امام از مراجع دیگر همین بود.

بعضی آقایان هم می‌خواستند کارهایی بکنند، اما به نقطه‌ی مرکزی حمله نمی‌کردند، یا مصلحت نمی‌دیدند و یا می‌گفتند نمی‌شود و این از خصوصیات امام بود که کردند و شد‌. به عقیده‌ی بنده از عوامل مهم رهبری و پیروزی همین بود که امام آن نقطه‌ی اصلی را شناخت و به آن حمله کرد.

بعضی از آقایان به عنوان مثال می‌آمدند تهران و تلاش می‌کردند تا یک مشروب فروشی را بخرند و آن را جا به جا کنند و پول کلانی هزینه خاطرات و فعالیت‌های قبل از انقلاب می‌کردند تا یک سینما را به مسجد یا حسینیه تبدیل کنند. این هم از کارهای خوب بود، نمی‌گویم کار بدی بود.

برای مثال یک مشروب فروشی رو به روی مسجد ما در خیابان ایرانشهر بود. خیلی‌ها اصرار داشتند که ما این مشروب فروشی را بخریم. این مشروب فروش به بعضی از دوستان مسجد گفته بود که: این مغازه یک دهانه دارد، شما یک مغازه‌ی دو دهانه برای من در خیابان بالاتر بخرید، من از اینجا می روم.

من به دوستان گفتم: به نظرم اینکه از رو به روی مسجد برود خوب است، اما اینکه ما بیاییم برای یک مشروب فروشی مغازه‌ی بزرگتر و بهتر بخریم این کار درستی نیست. من همان موقع به برخورد امام استشهاد می‌کردم، می گفتم: فرق ماها با امام این است که ما به یک چیز مقطعی و موضعی فکر می‌کنیم که مثلاً این مشروب فروشی را از اینجا برداریم ببریم بالاتر، ولی امام می گویند کاری کنید که مشروب فروشی دیگر پیدا نشود و به قول آیت الله سید یونس اردبیلی که در مشهد به شاه گفته بود دستور بدهید در مشهد مشروب پخته نکنند، منظور اینکه دیگر مشروب تولید نشود.

مثال دیگر؛ فرض کنید انجمن حجتیه در فکر این بودند البته – با فرض حسن نیت – تبلیغ کنند و برنامه‌ریزی کنند که کسی بهایی نشود. یک جوانی اگر در دام افتاد، برگردد بیاید، ولی بهایی‌ها از بالا اقدام می‌کردند و تمام مراکز حساس مملکت را گرفته بودند، چه مراکز سیاسی را و چه مراکز اقتصادی را و همین‌طور روز به روز در تمام مراکز و اعماق این کشور در ارتباط با خارجی‌ها و آمریکایی‌ها نفوذ می‌کردند.

دل اینها خوش بود به اینکه مثلاً یک جوان را از جلسه‌ی بهایی‌ها بیرون آورند. این مسئله فی‌نفسه کار بدی نبود، اما امام می گفتند که بروند آن کسی که این جریانات را تأیید می‌کند، آن ریشه را و آن اساس را قطع کنند تا دیگر به این کارهای جزئی و مقطعی نیاز نباشد. این از امتیازاتی بود که ما در امام می دیدیم و واقعاً هم دنباله‌روی و پیروی ما از امام به خاطر همین امتیازات بود.

به این جهات بود که من بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی برای مرجعیت، نام احدی را به جز امام نیاوردم و گفتم: من غیر از امام کسی را نمی شناسم.

حتی در مسجد جلیلی ـ آن وقت که بردن اسم امام جرم بود ـ به بهانهی مسئله گفتن، نام امام، رساله‌ی امام را مطرح می کردم. در اوایل که می‌شد ما رساله را بخوانیم و مسائل سیاسی نگوییم، من رساله را باز می‌کردم و شکیات می‌گفتم، ولی می‌گفتم فتوای حضرت امام – البته آن وقت امام تعبیر نمی‌کردند ، می‌گفتند آیت‌الله العظمی خمینی – این است که اگر شکی بین دو و سه کردی مثلاً این کار را انجام بده. من فقط می‌خواستم اسم امام فراموش نشود…

رژیم پهلوی هم از نام خمینی فرار می‌کرد و فکر می‌کرد که می‌تواند آنرا به بوته‌ی فراموشی بسپارد و از دل‌ها محو کند، از این رو ما به بهانه‌های گوناگون نام امام را مطرح می‌کردیم و این در آن موقع خود یک مبارزه بود و اینکه نام امام همراه با سه صلوات معمول شد جنبه‌ی مبارزه و دهن‌کجی به رژیم داشت نه اینکه نعوذ بالله امام خمینی را از پیامبر اکرم {ص} بالاتر می‌دانستند، که مرحوم مهندس بازرگان روی آن حساسیت نشان می داد.

چند بار ما را به ساواک بردند و تهدید کردند که تو نباید بگویی آقای خمینی. من مدتی می‌گفتم استاد، و مسئله را می‌گفتم. می‌گفتم حضرت استاد فرمودند. دوباره مرا به ساواک بردند.

گفتند: آشیخ! دیگر استاد نگویی.

گفتم: آخر من دارم مسئله می‌گویم.

گفتند: درست است که تو مسئله می‌گویی، اما می‌خواهی – به تعبیر ساواک – از خمینی ترویج کنی.

بعد التزام گرفتند که دیگر نباید اسم ایشان را بیاوری. به فرماندهی آنجا گفتم که: آقا استاد می‌گویم حالا مردم می‌فهمند، من چه تقصیری دارم؟

گفت: نه نباید بگویی.

باز مدتی می‌گفتم و بالاخره یکی از علل تبعید بنده به کردستان در سال ١٣۵٣ همین بود. یادم است که ماه رمضان بود، اول ماه رمضان مرا بردند ساواک، یکی از دلایلش این بود که گفتند تو نباید آقا بگویی، که من هر روز بین دو نماز مسئله می‌گفتم و می‌گفتم آقا فتوایشان این است. تا شب بیست و سوم که مرا گرفتند و به بوکان کردستان تبعید کردند.

امام همیشه به جنگ علت‌ها می‌رفتند؛ برای مثال در مورد مخالفت با جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی، هدفی بالاتر از لغو لایحه داشتند. البته من در آن زمان نمی‌توانستم این گونه تحلیل بکنم، ولی بعدها وقتی مجموعه‌ی موضع‌گیری‌های حضرت امام رحمه الله علیه را در مسائل سیاسی می‌دیدم برداشتم این شد که در همان زمان هم امام هدفشان این نبود که فقط جهت لغو لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی وارد مبارزه بشوند، می‌خواستند در آن جریان، نقش رهبری و هدایت شاه و دولت را تضعیف کنند و جلوی آن را بگیرند.

حتی در موضوع تقسیم اراضی هم یادم است که امام – البته من این کلام را از خود امام نشنیدم – ظاهراً در نوشته‌هایشان بود که فرموده بودند مسئله‌ی تقسیم اراضی و تعدیل ثروت و عدالت اجتماعی امری لازم و واجب است، اسلام همین را خواسته، اما چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ تو {شاه} نمی‌توانی این کار را بکنی، زیرا تو صلاحیت این کار را نداری.

من از مجموع اینها برداشتم این بود که امام در واقع نمی‌خواستند یک مسئله و موضوع جزئی را بزرگ بکنند، بلکه می‌خواستند به اساس کار حمله کنند، البته انتخاب این موضوعات از آن جهت بود که در آن زمان بهانه‌ای غیر از این وجود نداشت، نمی‌شد همه حرف‌ها را مطرح کرد، اینها زمینه‌ای برای شروع نهضت بود و در حقیقت دست‌آویزی بود، بالاخره حمله باید از جایی شروع می‌شد.

 

منبع: خاطرات آیت الله مهدوی کنی، تدوین: دکتر غلامرضا خواجه سروی، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول: ۱۳۸۵، ص ۱۰۸ – ۱۱۱

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x