دفاع مقدس

شاسی را کشیدم.

محسن رفیق دوست

خاطرم هست یک سفر به هلند رفته بودم یک ایرانی ساکن هلند آمد و گفت پولی به من بده تا به تو مدرک نشان دهم، صد دلار از من گرفت و یک نقشه ای را به من داد. آن نقشه، نقشه منطقه خاورمیانه بود. یک طرف آن اسرائیل و یک طرف دیگر آن ایران بود که روی نقشه عکس فلشی را کشیده بود که نشان می داد موشک از تل‌آویو شلیک شده و شعاع آن تا روی دماوند را می پوشاند، زیر آن هم نوشته بود که اسرائیل موشکی ساخته که می تواند از تل‌آویو، تهران را بزند…

وقتی شنیدم که از منطقه غرب کشور، پایگاه داعش در دیرالزور مورد هدف قرار گرفته است آنچنان به حالت وجد درآمدم که حد ندارد، در زمان جنگ وقتی شلیک می کردیم ۵۰۰ متر این طرف و آن طرف هدف خوردن، طبیعی بود اما کار خدا در جنگ ۸ ساله ما این بود که تمام شلیک های ما به هدف می خورد. کار خدا بود که شلیک به پالایشگاه کرکوک و شلیک به باشگاه افسران بعثی درست به هدف بخورد. خاطرم هست موشکی که به باشگاه افسران خورد بچه ها آماده کرده بودند و به من گفتند بیا شاسی شلیک را فشار بده.

هنر من فقط همین بود اما قبل از شلیک گفتم بچه ها دعای توسل بخوانیم. نزدیک به اذان مغرب بود دعای توسل را خواندیم و دعا کردیم و به خدا گفتیم: این موشک را تو ببر و به هدف بزن. ما فقط شاسی را فشار دادیم.

اینکه از غرب ایران، دیرالزور را مورد هدف قرار دادیم و موشک درست عمل کرد حتماً عنایت خدا بود. در دیرالزور سه هدف را زدیم، خدا کمک کرد و موشک اول به محل تجمع فرماندهان داعش خورد، موشک دوم به جای خوردن به ساختمان های اطراف، به تانکر سوخت اصابت کرد که موجب انفجار آن شد و تمام ساختمان های اطراف را به سرعت به آتش کشید. این در محاسبات بچه های ما نبود و کار خدا بود.

در زمان جنگ برای بازدید همراه شهید کچویی به غرب کشور رفته بودیم، شهید غلامعلی پیچک فرمانده آن منطقه شده بود. ساعت ۲ نیمه شب بود که دیدم شهید پیچک از خواب بیدار شد و چند نفر از رزمنده ها را جدا کرد و آنها را هم بیدار کرد. قبلا با آنها قرار گذاشته بود به آنها گفت وضو بگیرید، نمی رسید الان نماز صبح بخوانیم. حرکت می کنیم و بین راه نماز می خوانیم. ما آنها را از زیر قرآن رد کردیم و برایشان دعا کردیم. هوا که روشن شد برگشتند و ۲۵۰ اسیر عراقی با خودشان آوردند. یکی از اسرای عراقی یک سروان بعث بود.

به عربی با او صحبت کردم و گفتم مگر شما نیامده اید که بجنگید. اینها ۱۸ نفر بودند. چطور ۲۵۰ نفر از شما را اسیر کرده اند؟ پاسخ داد: والله کذب. این دروغ است، اینها بیشتر از ۵ هزار نفر بودند، والا ما تسلیم نمی شدیم.

وقتی با آن سروان عراقی صحبت می کردم تعدادی خبرنگار هم بودند از من پرسیدند که: چه می گوید؟

گفتم می گوید: آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاد و ملائکه به کمک سپاه اسلام می آمد امروز اتفاق افتاده است.

 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، ۱۳۹۶/۴/۲۷، کد خبر: ۷۰۳۷۳۰

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x