
در اوایل بهمن ماه ۱۳۵۷ که تشریف فرمایی حضرت امام خمینی از پاریس به تهران مطرح شد و بختیار فرودگاه های کشور را بسته اعلام کرد، موضوع امنیت و حفاظت جان امام خمینی مورد بحث بود. من اعلام کـردم بـه هـمراه تمام مسلحین خـود آماده ام مسؤولیت حراست و حفاظت از جان معظم له را بر عهده بگیرم.
این مطلب آن روزها از قول من به وسیله ی برخی روزنامه ها نوشته و منتشر شد. به دنبال آن، دوستان مسلح هر کدام نسبت به ذوق و سلیقه ی خود دست به کار شدند و خودشان را برای این مأموریت بزرگ آماده می ساختند. یک روز شهید آقا مهدی باکری که در آن ایام، جزو مسلحین ما به شمار می آمد به همراه حاج موسی آقازاده آمدند.
گفتند: ما طرحی برای حفاظت امام خمینی داریم.
پرسیدم: چیه؟
گفتند: یک ماشین ۶ چرخ تدارک دیده ایم. طرح مان این است که می خواهیم اطراف آن را به اندازه ی یک متر و نیم با ورق آهن ضخیم به صورت دو جداره بالا بیاوریم و وسط آهن را پر از سنگ و خاک نماییم که مانع از نفوذ گلوله بشود.
طرح اگرچه یک پروژه ی ساده و ابتدایی بود، اما انصافا نشان از عمق عشق و علاقه و یک دنیا ارادت و اخلاص دوستان داشت.
به آقا مهدی گفتم: مسؤولیت راه اندازی این طرح به عهده ی خودت است، پیگیری کن و به اتمام برسان.
او رفت و کار را به پایان رساند و آماده ی بهره برداری نمود. چون ورود رهبر کبیر انقلاب در روز ۱۲ بهمن قطعی شد، ما در ارومیه جهت عزیمت به تهران و شرکت در مراسم استقبال یک کاروان دویست نفری تشکیل دادیم. البته داوطلب زیـاد بـود. همه می گفتند مـن هـم می خواهم بیایم، بناچار در میان مسلحین، قرعه کشی کردیم. از جمله یکی از قرعه ها به نام آقا مهدی در آمد. او نیز همان طرح ابتکاری خود را همراه کاروان به تهران آورد.
وقتی به تهران رسیدیم، من به قدری سرم شلوغ شـد و شـوق زیارت حضرت امام و آن سخنرانی حماسی معظم له در بهشت زهرا همه چیز را تحت الشعاع قرار داد و دیگر نفهمیدم سرنوشت آن ماشین چه شد.