
من و آقای حبیبی رفتیم به مدرسه رفاه، ساعت حدود چهار و نیم بعد از ظهر بود، در راه برخوردیم به آقای خلخالی، جمعیت هم در حیاط ایستاده بودند. ما در سالن اجتماعات نشسته بودیم که امام آمدند، و آقای مهندس بازرگان و آقای هاشمی رفسنجانی هم همراه ایشان بودند.
ابتدا امام سخنانی ایراد کردند، به چند سؤال خبرنگاران پاسخ دادند. بعد مهندس بازرگان صحبت کوتاهی کرد و در پایان حکم انتصاب توسط آقای هاشمی خوانده شد …
بعد از قرائت حکم، امام در تذکر کوتاهی از ملت ایران خواستند که نظرشان را از طریق مطبوعات و تظاهرات و راهپیمایی نسبت به دولت مهندس بازرگان اعلام کنند. در خلال سخنرانی شان نیز اطاعت از دولت ایشان را واجب دانستند.
بلافاصله پس از پایان مراسم آقای خلخالی آمد و به من و آقای حبیبی رو کرد و گفت: یکی دو سه تا شعار بدهید که الان بدهیم به جمعیت در حمایت از دولت مهندس بازرگان که مردم شعار «بازرگان بازرگان دولت نو مبارک» را سر دادند.
آن لحظات هم برای ما به لحاظ عاطفی کمتر از لحظه ورود به ایران نبود. برای دکتر حبیبی ۳۰ سال و برای من ۲۰ سال تلاش و مبارزه و دربدری برای سرنگونی استبداد داخلی و رهایی از استیلای خارجی به ثمر رسیده بود. تنها دل نگرانی ما از عدم صداقت پاره ای از روحانیان بود.
یادم هست بعد از اینکه امام گفتند: تبعیت از دولت مهندس بازرگان واجب است. آقای دکتر حبیبی با طنز گفت: بدجوری آقا دست ما را در کاسه حنا گذاشت، راه پس و پیش هم نداریم.
بعد از پایان مراسم امام رفتند در اتاقی که از آنجا با مردم دیدار می کردند، نکته جالبی که آقای حبیبی توجه من را به آن جلب کرد این بود که اولین گروهی که با امام دیدار کردند خانم ها بودند.
آقای حبیبی می گفت: فمینیست تر از این انقلاب؟! که اولین رای مردمی را خانم ها دارند می دهند. اگر یک دستگاه تبلیغاتی قدرتمندی داشتیم می توانستیم به دنیا عرضه کنیم و اسلام را معرفی کنیم که زنان را برای جوجه کشی و آشپزی و … نمی خواهد، ببینند که اولین بله سیاسی را به یک انقلاب و به یک انتصاب که در طول تاریخ ۲۵۰۰ ساله شاید بی سابقه باشد، خانم ها دادند.