
طرح مسئلهی پوشش و حجاب زنان در اسفند ۱۳۵۷ بدون مشکل نبود و تا مدتها مسئولین را به خود مشغول کرد. پس از ۲۲ بهمن که سازمانها و ادارات دولتی کار خود را آغاز کردند و مدارس نیز از اواسط اسفند به فعالیت پرداختند، شمار زیادی از خانمهای کارمند و دانش آموزان دختر، بدون حجاب و با سر برهنه در ادارات و سازمانهای دولتی حاضر میشدند و در میان آنها، گاهی زنان با حجاب در اقلیت بودند.
بعضی پرستاران بیمارستانها و پزشکان و معلمان زن نیز بدون روسری به محل کار خود میرفتند و در خیابانها هم زنان بیحجاب رفت و آمد داشتند. البته زنان با حجاب نیز فراوان بودند و در همه جا به چشم می خوردند. به هر حال اول بار، علمای قم بـه بیحجابی زنان اعتراض کردند و گفتند: در حکومت اسلامی همهی زنان باید با حجاب باشند.
امام نیز در یکی از بیانات خود به لزوم حجاب برای زنان اشاره کردند و همین باعث شد، عده ای از زنان بیحجاب در خیابانها تظاهرات کنند و در مقابل کاخ دادگستری و نخست وزیری تحصن نمایند. در این هنگام نیز آقای طالقانی پای پیش گذاشت و سخنانی دربارهی حجاب ابراز کرد و گفت: حجاب اجباری نداریم و خانمها باید خودشان حجاب را انتخاب کنند.
در اینجا نیز نظر آقای طالقانی با نظر علمای دیگر متفاوت بود. به یاد دارم روزی آقای بنیصدر به سازمان رادیو – تلویزیون در جام جم رفته بود و در آنجا زنان بیحجاب دور وی جمع شده و پرسیده بودند که دلیل لزوم حجاب زنان چیست. بنیصدر در پاسخ بحثی کرد و در ضمن گفت: زنها باید روسری سر کنند، زیرا از موی سر آنان اشعهای متصاعد میشود که باعث میشود چنین و چنان شود!
این سخنان، موجب تعجب همه شده بود. گروهکها و مجاهدین خلق هم اطلاعیه میدادند که حجاب نباید اجباری باشد. در دولت موقت هم بحث بود که آیا حجاب باید اجباری شود یا نه. خلاصه همانطور که اشاره کردم، آقای طالقانی در سخنرانی خود گفت: ما نمیتوانیم زنان اهل کتاب را مجبور به پذیرفتن حجاب کنیم، ولی مسلمانان را میتوانیم تشویق کنیم که حجاب داشته باشند و در هر صورت نباید کسی را به زور با حجاب کنیم.
با وجود این، در ستاد ارتش با دوستان تصمیم گرفتیم حجاب را الزامی کنیم، که آغازی برای وزارتخانهها و ادارات دولتی باشد. طرح اجباری شدن حجاب در ادارات مربوط به ارتش، به عهدهی من گذاشته شد و بدین جهت در گام اول، همهی زنان کارمند مستقر در ستاد مشترک ارتش را که نزدیک به سی نفر بودند، جمع کردم و پس از گفتگو با آنان قرار گذاشتیم از فردای آن روز با صبح سرو روسری در محل کار خود حاضر شوند.
زنان کارمند که همگی به جز دو یا سه نفر بیحجاب بودند، شروع کردند به غر زدن و شلوغ کردن، ولی من محکم ایستادم و گفتم: دژبان مقابل درب ورودی موظف است از ورود خانمهای بیحجاب به محوطهی ستاد مشترک ارتش جلوگیری کند.
پس از ستاد ارتش، نوبت به نیروهای سه گانه رسید. در آغاز به پادگان دوشان تپه رفتم و همهی کارمندان زن را که تعداد آنها هم زیاد بود، در سالنی جمع و دربارهی حجاب صحبت کردم. در آنجا زنها خیلی سر و صدا راه انداختند، اما من قاطعانه گفتم: این دستور است و سرپیچی از آن جایز نیست.
بعد توضیح دادم که ما نمیگوییم چادر سر کنید، بحث چادر مطرح نیست، سخن بر سر استفاده از روسری و پوشاندن سر و گردن است. در نهایت، در آنجا هم گفتم به دژبان دستور دادهایم از فردا هیچ زن بیحجابی را به پایگاه راه ندهند. در نیروی زمینی و نیروی دریایی نیز برای کارمندان زن صحبت کردم و با خواندن آیات و روایات و کشاندن بحث حجاب به مسائل اجتماعی و سلامت جامعه و ارائهی دلایل مختلف دربارهی لزوم حجاب، موضوع را تبیین کردم و دست آخر نیز با بخشنامه، رعایت حجاب الزامی شد.
بحمدالله این تلاشها نتیجهی مثبت داشت و پس از تعطیلات نوروز، همهی زنان کارمند در ارتش با روسری به محل کار خود میآمدند. در وزارتخانهها و سازمانهای دولتی و صدا و سیما نیز به تدریج حجاب عملی شد و همهی زنان با روسری از خانه بیرون میآمدند. البته در روزهای رفراندوم هنوز شماری از زنان بیحجاب بودند و با سر برهنه در پای صندوقهای رأی حاضر شدند، ولی این معضل اجتماعی خیلی زود جمع و جور شد و به سامان مناسبی رسید.