
من هنگامی که در پاریس خدمت امام بودم، پسر مرحوم آقای حاج آقا موسی صدر، که نام ایشان صدرالدین است، خدمت امام رسیدند و از ایشان استمداد میکردند که قضیهی پدرشان پیگیری شود. امام هم از ایشان دلجویی کردند و به ایشان وعده دادند که این قضیه را انشاءالله پیگیری میکنند.
بعد که آمدیم به ایران و انقلاب پیروز شد، آقای صادق طباطبایی – پسر مرحوم آیتالله آقای سلطانی – خیلی علیه لیبی فعالیت میکرد. مرحوم محمد ما هم با قذافی از زمان مبارزات در خارج کشور مربوط بود و او را یک فرد انقلابی و ضد آمریکا میدانست و معتقد به گسترش ارتباط با لیبی بود.
ما میگفتیم حالا که تازه انقلاب به پیروزی رسیده، در سیاست خارجی کمک میخواهیم دولت عربستان و سران بسیاری از کشورها که با ما مخالفند. ولی قذافی از این که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسیده، ابراز خوشحالی میکند. عقیدهی من این بود که قضیهی ناپدید شدن آقای صدر را باید اقدام کرد، ولی باید دوستانه از قذافی خواست و چگونگی ماجرا را جویا شد. نه این که در رادیو و تلویزیون و سخنرانیها علیه قذافی سخنرانی بکنیم.
آقای صادق طباطبایی که از قوم و خویشهای آقای صدر بود، در بیروت سخنرانی و یا مصاحبه کرده بود و علیه قذافی حرفهایی زده بود که ما با این معنا مخالف بودیم و میگفتیم نباید مرتب علیه خود و انقلاب جوانمان دشمن تراشی بکنیم. البته من با آقای حاج آقا موسی صدر سابقهی آشنایی و رفاقت داشتم و ایشان مدتی هم پیش من درس خوانده است. در درس مطول و قوانین من شرکت میکرد. آدم فاضل و خوش فکر و با استعدادی بود.
ایشان به همراه مرحوم آقای بهشتی و آقای حاج آقا موسی زنجانی، از شاگردان خوب مرحوم آقای داماد بودند و گویا با هم مباحثه هم میکردند. بعد از این حادثهای که برای ایشان اتفاق افتاد، یک بار حاج احمد آقا خمینی آمد پیش من که مادر آقا موسی ابراز بیتابی میکند و شما یک نامهای به قذافی بنویسید که این قضیه را پیگیری کند.
من یک نامهی مفصلی به زبان عربی به قذافی نوشتم و شخصیت آقا موسی و ارزش او را برای جهان اسلام یادآور شدم و این که ایشان به لیبی آمده و در آنجا مفقود شده است، مقتضی است که شما به صورت جدی پیگیری کنید و این مشکل را حل کنید و نامه را به حاج احمد آقا دادم و نمیدانم ایشان آن را فرستادند یا نه. متأسفانه از آن نامه کپی نگرفتم. ولی شاید خود نامه در آرشیو حاج احمد آقا موجود باشد.
مرحوم امام هم گویا اقدام کرده بودند. ولی عاقبت قضیه مشخص نشد که چگونه بوده است. خلاصه من با اقدام در این زمینه مخالف نبودم، ولی با دشمن تراشی در آن جوّ و شرایط که انقلاب نوپای ما دشمنان زیادی داشت، مخالف بودم. من این مطلب را در همان اوایل انقلاب که امام در خانهی آقای حاج شیخ محمد یزدی در قم بودند، در مورد ضرورت تحکیم روابط با کشورهای اسلامی و به خصوص کشورهای همسایه به ایشان هم گفتم.