
هاشم طالب: ضبط که تمام شد آقایان توکلی و نظری و توکل را سوار ماشین کردم و بردم منزل خودم. تو این چند روزی که تهران بودند کلاً منزل من بودند و خودم این طرف و آن طرف می بردمشان. یک روز که تعطیل بود، ظهر رفتیم دفتر حضرت آقا و تو کتابخانه شخصی ایشان با هم ملاقات کردند.
مهدی نظری: یک دیدار خصوصی بود که تو ساختمان گرد قرمز رنگی که گویا قبل از انقلاب مال هویدا بوده، برگزار شد. آن زمان ساختمان ریاست جمهوری آنجا بود؛ همین جایی که الان بیت رهبری است. تو که رفتیم آقای خامنه ای بلند شدند با هم سلام و حال و احوال کردیم و رفتیم نشستیم روی صندلی هایی که حالت مبل داشت. ما تو اجراهایمان یک مقدار استرس داشتیم، ولی اینجا چون قرار نبود اجرایی داشته باشیم، خیلی راحت و بدون استرس نشسته بودیم. آقا هم با همان عصایشان که همیشه همراهشان بود نشسته بودند. میزی وسط بود، چند نفر دورتادور نشسته بودیم، یعنی من بودم و حسین و آقای توکلی و فکر می کنم آقای شاهمرادی.
احمد توکلی: ما سه تا بودیم؛ یعنی من و آقای توکل و آقای نظری، از خود دفتر هم غیر از آقا، چهار پنج نفر بودند؛ آقای شمسایی و آقای شاهمرادی و آقای طالب و یکی دو نفر دیگر که اسمشان درست یادم نیست. بعد از سلام و احوالپرسی با آقا، آقای طالب توضیحات کاملی درباره کارهای گروه به ایشان دادند و آقا فرمودند: این سرود مادر خیلی سرود عالی ای شده. خیلی خوب شده. چند بار تکرار کردند که خیلی خوب شده. بعد گفتند: اون یکی هم خوب شده.
گفتم: اون یکی که تو این نوار نبود!
گفتند: آره، تو اون یکی نوار بود.
آقای طالب دوباره توضیحاتی خدمت ایشان دادند و بعد گفتند: یه سرود دیگه ام خوندن به اسم یل شیردل که از آلاله هم قشنگ تره.
آقا به بچه ها گفتند: بخونین ببینم.
بچه ها خواندند و آقا آخر کار کلی ما را تشویق کردند و چیزی قریب به این مضمون گفتند که: کار شما خوب بوده، الان تو تهران این همه امکانات هست، ولی مثل شما کار نمی کنند. بعد هم یک سری رهنمودهای تخصصی دادند.
حسین شمسایی: حضرت آقا تشویق کردند و رهنمودهایی هم دادند؛ با این مضامین که این جنگی که توی آن هستیم، جنگ ارزشی است؛ در واقع دفاع است از کشور و میهن اسلامی. مبنای حرکت رزمندگان ما بر مبنای اسلام و اعتقاد راسخ به امام امت است و احساس می شود که این نبرد ادامه همان کربلای امام حسین علت است. مضامینی هم که شما تو این اشعارتان دارید، دقیقا همین را نشان می دهد. اینها همان حسینیانی هستند که در زمان ما با یزید زمانشان پیکار می کنند.
چیزی که برای من تعجب داشت این بود که آقا یک سری نوار ردیف های آوازی ایران را تهیه کرده بودند، اینکه از کجا تهیه کرده بودند نمی دانم، تو کتابخانه شان آماده داشتند؛ آخر جلسه اینها را برداشتند و به هر کدام از آقایان احمد توکلی، مهدی نظری و محمد حسین توکل، جداگانه یک سری هدیه دادند و گفتند: حتما اینا رو گوش کنین ویادبگیرین.
مهدی نظری: خیلی خوب بودند ایشان؛ اصلا خیلی خوب و مهربان! همین طوری که داشتیم صحبت می کردیم، آخرهای جلسه که دیگر داشت تمام می شد گفتند: اون نوار قرآنا رو از اون بالا بیارین.
آن بالا داخل یک کمد بود. دو تا جعبه بود که هر کدام سی تا نوار کاست داشت و یک دوره کامل تلاوت قرآن بود از دو قاری مختلف؛ یکی څذیفی بود و آن یکی هم منشاوی؟. حذیفی به من رسید. منشاوی هم نمی دانم به حسین رسید یا آقای توکلی. یعنی هدیه شان یک پکیج قرآنی هم داشت.
احمد توکلی: علاوه بر این کاست های قرآن و دستگاه ها و ردیف های موسیقی، آقا یکی یکدانه سکه به بچه ها دادند و سه تا هم به من. قشنگ یادم هست که گفتند: جایزه ایشون باید با بچه ها فرق بکنه.
یعنی این قدر مواظب بودند و هوای من را داشتند. این ها را البته از جیب خودشان دادند. بعد تابلوی بالای سرشان را نشان دادند و گفتند: این تابلو رو آقای تجویدی به مناسبت روز بزرگداشت علامه اقبال برای من کشیده، چون شعرت خیلی شعر عالی و خوبیه، من اینو هدیه میدم به شما. به مسئولین دفتر گفتند: تابلو رو بیارین پایین.
آنها هم تابلو را آوردند پایین و دادند به من. تابلوی بسیار زیبا و عجیبی است. هنوز هم دارمش. اصلا یک پدیده عرفانی است این تابلو؛ خیلی قشنگ کشیده. زیرش هم نوشته: تقدیم به ریاست جمهوری. آقا هم لطف کردند و دادند به من.
ابراهیم پاسار: من آن جلسه نبودم، ولی بعدا که آقای توکلی آمد آباده تابلو را دیدم؛ خیلی تابلوی قشنگی بود. نقاشی قطره های آب بود که تقریبا به هم وصل شده بود و تصویر سر آدم را ساخته بود. نقاشش که نقاش مشهوری هم بود،
یکی از اشعار اقبال لاهوری را نقاشی کرده بود و آن را تقدیم کرده بود به آقا. آقا هم من باب علاقه ای که به آقای توکلی داشتند آن را هدیه کرده بودند به ایشان. در کل این دو دیداری که اولی تو استانداری و دومی تو همین ساختمان ریاست جمهوری اتفاق افتاد، روی آقای توکلی خیلی اثر مثبتی گذاشت و خیلی به ایشان انگیزه داد.