
بعد از انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی من به همراه سایر نمایندگان مجلس، خدمت امام شرفیاب شدیم، در این ملاقات ابتدا آقای فخرالدین حجازی که نماینده اول مردم تهران بود، سخن گفت و سپس امام مطالبی فرمود و ما از خدمت ایشان مرخص شدیم و بعد از زیارت شهدا در بهشت زهرا {س} و صرف ناهار در همانجا، به دعوت جامعه مدرسین حوزه علمیه به قم آمدیم و در سالنی که فیضیه داشت جمع شدیم.
برنامه این بود که در این جلسه ابتدا آقای بازرگان به عنوان نماینده دوم تهران و اولین نخست وزیر نظام جمهوری اسلامی ایران که البته آن هنگام استعفا داده بود، سخنرانی کند و ما طبق برنامه منتظر سخنرانی ایشان بودیم؛ اما وی حدودا نیم ساعت دیرتر از موعد مقرر آمد و شروع به صحبت کرد و درباره علت تأخیرش گفت: مـن خودم را موظف می دیدم که اول خـدمت آقای شریعتمداری برسم و ایشان را ملاقات کنم و بعد در این جلسه برای سخنرانی حاضر شوم.
ایشان در ادامه با ارائه تحلیلی از نهضت و انقلاب اسلامی گفت: – نقل به مضمون – این انقلاب محصول زحمات جبهه ملی و نهضت آزادی و روشنفکران است و از روحانیت تا سال ۴۲ کسی جز آقای شریعتمداری در نهضت شـرکـت نـداشت و فقط ایشـان بـود کـه مـا خـدمتشان می رسیدیم و از راهنمایی و ارشـاد ایشـان استفاده می کردیم تا اینکه حضرت امام سال ۴۲ قیام خـویش را آغاز کرد و بعد با تبعید ایشان مدیریت مبارزه به عهده آقای شریعتمداری بود. مهندس بازرگان در بین صحبت هایش به این نکته اشاره کرد که صلاح و مصلحت علما اقتضا می کند که آنها از سیاست و دخالت مستقیم در امور اجرایی کشـور بپرهیزند و به راهنمایی و تذکر به مسئولان برای جلوگیری از تخلفات بسنده کنند.
من هنگامی که دیدم وی سهم روحانیت به جز آقای شریعتمداری را در به ثمر رسیدن انقلاب ناچیز بلکه هیچ شمرد بلند شدم و به او اعتراض کردم و به دنبال آن، عده زیادی از حاضران از من پشتیبانی کردند. اعضای جامعه مدرسین نیز از اینکه برنامه را به این شکل تنظیم کرده بودند که آقای بازرگان سخنرانی بکند پشیمان شدند. چند روز بعد وقتی این قضیه توسط آقای نوری به اطلاع امام رسیده بود ایشان نقل می کنند که امام از اعتراض من خشنود شد و عمل من را تأیید کرد. بعد از این ماجرا، آقای بازرگان و طیف ملی گراها از مـن عـصبانی شـدند و عکس العمل هایی نیز بروز دادند.
آن موقع من در دادگاه انقلاب تبریز هم فعالیت می کردم و اینها در روزنامه کیهان که زیر نظر آقای دکتر ابراهیم یزدی اداره می شد، مقاله ای را به قلم مصطفی کتیرایی چاپ کردند و عملکرد من را در دادگاه انقلاب تبریز به باد انتقاد گرفتند. اینان تنها در حرف و شعار، خـود را لیبرال و طرفدار آزادی اندیشه و قلم می نامیدند اما در عمل بسیار انحصارگرا بودند و راضی نمی شدند کسی را که مخالف آنهاست بر سر کار بگمارند و حتی به مقررات قانونی نیز عمل نمی کردند. به عنوان نمونه وقتی من جوابیه ای را در همان دوره اول مجلس نوشتم و به روزنامه کیهان فرستادم و به آقای یزدی گفتم: شما موظفید این جوابیه را طبق قانون مطبوعات در همانجا و با همان حروفی که آن مقاله را چاپ کردید، چاپ کنید.
گفت: ما با یک شرط جواب شما را چاپ می کنیم و آن شرط این است که شما باید در همین مجلس از آقای بازرگان عذرخواهی کنی.
من گفتم: پس احترام شما برای آزادی قلم و مطبوعات در همین حد است، از اینجا معلوم می شود که شما حتی به گفته های خودتان در زمینه آزادی بیان و قلم متعهد نیستید.
بعد جوابیه را برای چاپ به روزنامه اطلاعات که از همان موقع تحت نظارت آقای دعایی بود سپردم و ایشان چاپ کردند.