
در زمستان سال ۱۳۵۹ یعنی حدود دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و زمانی که نشانههائی از خودبرتربینی بعضی مقامات نظام جمهوری اسلامی ظاهر شده بود، نگرانیها از حرکت جامعه انقلابی نوپا به سوی خودکامگی را با آیتالله بهشتی در میان گذاشتم و خواستار اقدام ایشان برای مقابله با این خطر در آن زمان شدم.
آیتالله بهشتی، نزدیک یکسال بود که ریاست قوه قضائیه را با حکم امام خمینی بر عهده داشت و علاوه بر این جایگاه رسمی مهم، از اعتبار علمی و اجتماعی بالائی برخوردار بود به طوری که سرآمد یاران امام محسوب می.شد.
ایشان در جواب من با صراحت و قاطعیت گفت: انتقاد سازنده و دلسوزانه از مسئولان در تمام سطوح برای همه آزاد است و ما اجازه نمیدهیم هیچ کس به دلیل انتقاد از خودمان و دیگر دستاندرکاران نظام جمهوری اسلامی تهدید یا تعقیب شود.
در تعاملات سیاسی و اجتماعی، پایبندی آیتالله بهشتی به این وعده را در عمل دیدیم. در مسجد جامع ورامین، تعدادی از منافقین که از نقاط دیگر به آن شهر رفته بودند تا مانع سخنرانی بهشتی شوند وقتی به او اهانت و در سخنرانی او اخلال کردند، مردم ورامین درصدد برآمدند به آنها حمله کنند ولی بهشتی مانع این کار شد و با صبر و سکوت و نصیحت، جلسه را آرام کرد و به سخنرانی ادامه داد.
فردای آن روز وقتی شنید دادستان ورامین چند نفر از اخلالگران را بازداشت کرده دستور داد فوراً آنها را آزاد کند. این قبیل سعهصدر نشان دادن بارها اتفاق افتاد و آیتالله بهشتی عملاً نشان داد به آنچه میگوید پایبند است و در زندگی او صداقت حرف اول را میزند.