
من سر موضوع دو نفر، برخورد بدی با آقای بهشتی داشتم. در فرصتی که ایشان هماهنگی را برعهده داشت، در جلسه شورای مرکزی مطرح کرد که: میخواهم مهندس سحابی و آقای دکتر پیمان را برای شورای مرکزی دعوت کنم. آقایان در این باره نظر بدهید.
من در این باره با آقای بهشتی برخورد بدی داشتم. نوبت گرفتم و گفتم: من خیلی از این صفای شما که دارد در جای بدی به کار میرود، نگرانم.
گفتند: چرا؟
گفتم: شما با صفا حرف میزنید و این حرف شما از صفا نشأت میگیرد، اما اینها اسلام منهای روحانیتاند. اینها اصلاً شماها را قبول ندارند. این خوشبینی شما از کجاست؟ چرا این خوشبینیای را که بر شما مسلط است، کنترل نمیکنید؟
آقای بهشتی با لحن خاصی گفتند: حرف در این باره تمام! مطلب بعدی را مطرح میکنیم.
اما جلسه که تمام شد مرا صدا کرد. گفت: آقا تذکر شما را من قبول دارم، کجاها خوشبینی کردم به من بگو.
گفتم: یکی همینجا! چه دلیلی دارد اینهایی را که اینجوری هستند، به حزب بیاورید. این آقای مهندس سحابی در زندان مغز متفکر منافقین بود! و آقای پیمان اصلاً اسلام منهای روحانیت را قبول دارد.
گفت: از اینکه شما را عصبانی کردم عذرخواهی میکنم، اگر جای دیگری از من خوشبینی دیدید به من تذکر بدهید.
البته در آغاز ایشان اینها را برای تدریس دعوت کرد و عدهای را نیز برای مشاوره دعوت میکرد، ولی در شورای مرکزی حزب نبودند.