
یک بار بعد از حوادث ۱۵ خرداد، من متن سخنرانی امام را پیاده و ویرایش کردم و چون به شکل گفتاری بود، به شکل نوشتاری در آوردم و دادم دفتر ایشان که امام ببینند و اگر اشکالی نداشت، بدهیم چاپ کنند. پس از ساعاتی آقای صانعی آمد و گفت: آقا مصطفی با شما کار دارد.
من رفتم به خانه ایشان که در کوچه یخچال قاضی، مقابل خانه امام بود. ایشان به تصور اینکه من قصد مداخله در نوشته امام را داشتهام، پرسید: چرا سخنرانی حاج آقا را تغییر دادید؟
من گفتم: شما این را با سخنرانی امام تطبیق بدهید، اگر جمله ای تغییر ماهوی پیدا کرده باشد، اعتراض شما وارد است، من فقط متن گفتاری را به نوشتاری تبدیل کردهام.
ایشان گفت: شما این حق را نداشتید، چاپ نکنید، نوار را هم بدهید من بدهم کس دیگری پیاده و چاپ کند!
این حرف به من برخورد. بلافاصله برای امام نامه نوشتم که من این کار را به خاطر ارادت به حضرت عالی انجام دادم، با زحمت زیاد نوار سخنرانی را پیاده و بعد ویرایش کردم، آقا مصطفی حق ندارد به من اعتراض کند، اگر مطلبی بود، خوب بود که خود حضرت عالی می فرمودید. نامه را که تحویل دادم، چند ساعت بعد آقای شیخ حسن صانعی آمد و گفت: امام با شما کار دارند.
من رفتم و امام با ملاطفت گفتند: درست است، آقا مصطفی حق ندارد به شما چیزی بگوید!
من دستپاچه شدم و گفتم: نه؛ البته ایشان قصد بدی نداشتند، ولی توقعم این بود که اگر اشکال و اعتراضی هست، به خود من بفرمایید.
ایشان فرمودند: نظر من هم این است که هر چه میگویم، عینا نقل و چاپ شود؛ چون اگر باب ویرایش و تصحیح باز شود، آن وقت هر کسی به خودش این اجازه را میدهد و حرف را به شکلی که مایل اند می نویسند، بگذارید حرفهای ما با همین تعبیرات روستایی چاپ شوند!