استقرار نظام

تولد سپاه پاسداران

دکتر علی محمد بشارتی

انگیزه ی ما این بود که هر چه زودتر به حساب سران طاغوت رسیدگی شود و به همین دلیل، در همان روزهای اول پس از پیروزی انقلاب، تعدادی از سران نظامی حکومت در مدرسه ی رفاه اعدام شدند.

مرحوم آیت الله ربانی شیرازی مخالف این گونه اقدامات بودند و شکایت ما را به امام خمینی کردند و من از مدرسه ی رفاه بیرون آمدم، به این صورت که امام خمینی با نهایت ملاطفت و محبت گفتند: شما بروید امنیت را در کشور برقرار کنید.

من هـم شـبی در یکی از پادگان های تهران در حضور آیت الله بهشتی، محمد غرضی و محمد منتظری و چند نفر دیگر گفتم که ما باید ارگانی مثل گارد حفاظت یا حراست درست کنیم تا از انقلاب نگهداری نماییم.

مرحوم محمد منتظری که به لبنان رفته و در آنجا «سپاه صلح» را دیده بود، گفت که ما باید سپاه درست کنیم و اسمش را «سپاه پاسداران» بگذاریم. دو سه شب دیگر نیز در این باره بحث کردیم و بالاخره تصمیم گرفتیم که اصطلاح «انقلاب» را نیز به آن اضافه کنیم و با تأخیر واژه ی «اسلامی» هم به آخر آن افزوده شد.

من در چارچوب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، هر کاری از دستم بر می آمد انجام دادم که از جمله ی مهمترین آنها بازجویی بود؛ چون قبلاً هم کار بازجویی انجام داده و هم رشته ی حقوق خوانده بودم. من عـلاوه بـر عـضویت در شورای فرماندهی سپاه پاسداران، مسئولیت واحد اطلاعات و تحقیقات آن را نیز پذیرفتم. «اطلاعات» برای حفاظت، حراست و امنیت مملکت بود و تحقیقات هم بـرای پرسنلی بود که قصد عضویت در سپاه را داشتند و می بایست از کانال ما عبور کنند تا بتوانند استخدام شوند.

برای اینکه اهمیت این کار مشخص شود باید بگویم که آن موقع قوه ی قضاییه و مجلسی در کار نبود و دادگاه انقلاب نیز تشکیل نشده بود؛ هنوز شورای نگهبان وجود نداشت و مرزها نیز تحت کنترل نبود و امنیتی در داخل کشور بر قرار نبود؛ از دولت موقت هم کاری بر نمی آمد. یادم می آید در سفری که در عید سال ۵۸ به شیراز داشتم، در پاسگاه بین راه، ژاندارمی به داخل ماشین آمد و پرسید که: چه کسی اسلحه دارد؟

من اشتباه کردم و گفتم که: من دارم.

گفت: بیا پایین.

رفتم پایین و گفت: حکم اسلحه را نشان بـده.

حکم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را با امضای محمد غرضی نشان دادم. اصلا شناختی از سپاه پاسداران و محمد غرضی نداشت.

گفت: منتظر باشید تا زنگ بزنم و برگردم.

خلاصه نیم ساعتی منتظر ماندیم تا اینکه برگشت و گفت: بفرمایید بروید.

حالا آن موقع زمانی بود که ما می توانستیم با آن مأمور برخورد کنیم؛ اما تمام تلاش ما این بود که آرامش در کشور هر چه سریع تر ایجاد شود و به همین خاطر تحمل کردیم. لازم به ذکر است که در کل مسیر هزار کیلومتری تا شیراز فقط همین یک پاسگاه وجود داشت که مخصوص تناژ کامیون ها بود که وضعیت آن هم به این صورت بود.

۰
محمد منتظری که به لبنان رفته و در آنجا «سپاه صلح» را دیده بود، گفت که ما باید سپاه درست کنیم و اسمش را «سپاه پاسداران» بگذاریم.x
منبع: عبور از شط شب، خاطرات علی محمد بشارتی، تدوین: احمد رشیدی، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول: ۱۳۸۳، ص ۲۲۷ – ۲۲۹

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x