استقرار نظام

خدا هم بیاید نمی بخشم.

معصومه حسنی

من گاهی اوقات شب‌ها، در منزل پدر می‌ماندم. ایشان شب‌ها به خاطر خشکی دهان، روی لب‌هایش چسب طبی می‌زد! شبی در حدود ساعت دو بامداد، محافظان در خانه را زدند و گفتند: آقا و خانمی میانسال، خیلی اصرار دارند که حاج آقا را ببینند، هر چه می‌گوییم فردا صبح بیایید، قبول نمی‌کنند!

وقتی پدر متوجه اصرار آنها شد، با اشاره به ما گفت: بپرسید چه اتفاقی افتاده است!

وقتی محافظان علت را جویا شدند، آنها گفتند: پسر بی‌گناهمان، صبح امروز اعدام خواهد شد و والدین مقتول رضایت نمی‌دهند!

پدر تا موضوع را فهمید، رو به ما گفت: بگویید به داخل منزل بیایند.

آقا و خانم وارد منزل شدند و کنار تخت پدر نشستد. خانم با چشمانی گریان گفت: فقط شما می‌توانید به ما کمک کنید!

پدر پرسید: چه شده است؟.

مادرش گفت: پسرم سرباز است، در پادگان با دوستش مزاح می‌کرده که سهوا گلوله‌ای از اسلحه‌اش به سمت دوستش شلیک و او در همان لحظه کشته شده است!

پدر از آنها پرسید: شما از کجا مطمئن هستید که پسرتان قاتل نیست و عمدا او را نکشته است؟.

والدین سرباز گفتند: پسرمان قسم می‌خورد که کوچک‌ترین مشکلی میان آنها نبوده و اتفاقا خیلی با هم صمیمی بوده‌اند!

پدر گوشی تلفن را برداشت و با رئیس دادگستری تماس گرفت. او تا شماره پدر را می‌بیند، جواب تلفن را می‌دهد. حاج آقا قضیه را تعریف کرد. او هم قول داد تا هر کاری که از دستش بر می‌آید، انجام دهد. پدر با کسالتی که داشتند، همراه با والدین آن سرباز، راهی زندان شدند! پدر و مادر مقتول هم، در آنجا بودند. حاج آقا به آنها گفت: پدر و مادر عزیز! چرا عفو نمی‌کنید؟.

مادر مقتول درحالی‌که اشک می‌ریخت، با لهجه شیرین ترکی گفت: حاج آقا نه شما، حتی اگر خدا هم بیاید، ما او را نمی‌بخشیم! قاتل پسرم باید جلوی چشمان من اعدام شود، خودم می‌خواهم طناب دار را به گردنش بیندازم!

پدر به تنهایی با خانواده مقتول صحبت می‌کند و می‌گوید: شما در این دو سال، دارید با داغ پسرتان می‌سوزید؛ آیا دوست دارید مادری هم مانند خودتان داغدار شود! لذتی که در عفو است، در انتقام نیست.

آن‌گاه قضیه مرگ برادرم را تعریف می‌کند، که از حق خود گذشته و قاتل او را بخشیده است. مادر مقتول از این بخشش تعجب می‌کند، که چگونه حاج آقا از خون فرزندش درگذشته است! درنهایت پدر به هر طریقی که ممکن بود، آنها را راضی می‌کند که از حق خود صرف نظر کنند؛ سپس با کمک خیرین، بخش زیادی از مبلغ دیه را به آنها پرداخت کردند. حاج آقا به خانواده مقتول گفت: ما این مبلغ را به جای خون‌بها، هدیه می‌دهیم؛ چراکه عفو کردید و از خون عزیزتان گذاشتید.

 

منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، گفت و گو با معصومه حسنی

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x