استقرار نظام

دفاع از شهر

اکبر مظفری

عبدالرحمن قاسملو سرکرده حزب دمکرات کردستان با سه هزار نفر از تفنگداران خود به قصدِ تصرف ارومیه، پادگانِ لشکر ۶۴ را که سنگر دفاعی شهر محسوب می شد به محاصره درآورد. آقای حسنی که قبلاً از نقشه قاسملو آگاه شده بود نیروهای خود را در نقاط حساس منطقه مستقر کرد و خود به همراه تعدادی از مسلحینش در پادگان به انتظار مهاجمان نشست. نیروهای قاسملو به محض رسیدن به پادگان هجوم آوردند و درگیری آغاز شد. آقای حسنی بر پشتِ مسلسلِ سنگین تانک قرار گرفته و به سوی دشمن تیراندازی کرد و برای تضعیف روحیه، دشمن به فرمانده تانک دستورِ شلیک توپ داد.

تانک بلافاصله به غُرش در آمد و با شلیک های پی در پی ترس و وحشت را مهمان خانه دل های مهاجمان کرد. در همین حال رادیو و تلویزیون در اقدامی ابتکاری بیسیم تانک حامل آقای حسنی را به رادیو وصل کرد و بدین وسیله آقای حسنی در میان آتش جنگ امکان ارتباط زنده و مستقیمی با مردم شهر یافت. وی بلادرنگ با استفاده از این موقعیت مردم را به پایداری و استقامت دعوت کرد و به آنها نویدِ پیروزی داد. زمان زیادی از سخن گفتن آقای حسنی با مردم ارومیه نگذشته بود که نزدیک به پانصد نفر از شیر زنان دلاور وارد میدانِ کارزار شدند و با سلاح های گوناگونی که در دست داشتند به روی دشمن آتش گشودند.

آقای حسنی که با دیدن این صحنه های دلاورانه، منقلب شده بود با مسلسل تانک به پشتیبانی از زنانِ رزمنده برخاست و آنان را زیرِ چتر حمایتِ گلوله های آتشین خود گرفت. نبرد با شدت ادامه یافت و آقای حسنی برای حفظ روحیه مردم هر از چندگاهی گزارش رشادت های رزمندگان را از طریق بیسیم به اطلاع آنان می رساند. درگیری گاه شدت می گرفت و گاه به طور پراکنده ادامه می یافت و گاه در نقطه های مشخصی متمرکز می شد. آتش نبرد شعله ورتر شده بود که ناگاه نزدیک به بیست نفر از زنان رزمنده از بقیه جدا شده و تانک حامل آقای حسنی را چون نگینی در میان گرفتند و بدین وسیله به حفاظت از آن پرداختند.

آقای حسنی که با دیدن این رشادت ها سیلابِ اشک از چشمانش جاری شده بود با خواهش و تمنا از آنها خواست که عقب نشینی کرده و اطرافِ تانک را خالی کنند؛ اما مجاهدانی که طوقِ شهادت بر گردن آویخته بودند هم چنان بر حفاظت از تانک اصرار می ورزیدند. زمان به سرعت سپری می شد تا این که یک موشک آرپی چی در بیست متری تانک بر زمین نشست و دود غلیظی از آن به آسمان برخاست. آقای حسنی با دیدن این صحنه مسلسل را رها کرده و اشک ریزان به زنان دلاور التماس کرد که کنار تانک را خلوت کنند. چندی به این منوال گذشت تا شیرزنان دلاور راضی به ترک محل شدند.

شعله های آتشِ جنگ بالا گرفته و آقای حسنی به همراه یارانِ، خود دشمن را تا روستای طرزیلو به عقب نشینی واداشته بود، هنوز دشمن در منطقه فعال بود که خبر رسید دمکرات ها از جنوبِ پادگان حمله کرده اند، فاصله طولانی میان روستای طرزیلو و پادگان اجازه بازگشت با تانک را به آقای حسنی نمی داد از این رو وی با یک اتومبیل خود را سریع به پادگان رساند و در آنجا پشتِ مسلسل تانکی قرار گرفته و واردِ گودِ میدانِ جنگ شد. درگیری شدت گرفته و تا غروب آفتاب ادامه یافت، نزدیک غروب آقای حسنی مطلعِ شد که نیروهای قاسملو با تجمع در نقطه ای خاص به فکرِ حمله مجدد و متمرکز دیگری هستند از این رو سریع خود را به آنجا رساند و به قصد متلاشی کردن نیروهای قاسملو به اتفاق یارانش به آنها حمله کرد.

نبرد تازه ای با شدّتِ بیشتری آغاز شد و به جنگِ تَنْ به تَنْ رسید تا این که دمکرات ها با چشیدن طعم تلخ شکست مجبور به عقب نشینی شدند. در این نبرد شهدای زیادی به ملکوت اعلی پیوستند و به قافله کربلاییان الحاق شدند. آقای حسنی پس از اتمام غائله، برای اطمینان خاطر در پادگان ماند. هنوز تفنگداران قاسملو کاملاً از شهر دور نشده بودند که نزدیک به پنج هزار نفر چماقدار، به گمان این که جنگ با دمکرات ها نیروی مدافعان شهر را به تحلیل برده است از اطراف باغ رضوان – واقع در غربِ ارومیه – برای تاراج اموال مردم وارد شهر شدند. آقای حسنی با اطلاع از این، موضوع سریع خود را به رادیو و تلویزیون رساند و با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد: برادران و خواهران عزیز به من خبر رسیده است که نزدیک به پنج هزار نفر برای غارت شهر هجوم آورده اند من به همه شما دستور می دهم هر کجا کسی را دیدید که از دیوار خانه ای بالا می رود بدون ملاحظه با شلیک گلوله او را اعدام انقلابی کنید.

این اطلاعیه که رادیو بی وقفه به خواندن آن مبادرت می کرد غارتگران را به هراس انداخت و موجب ازدیاد روحیه دفاعی مردم شد و بدین صورت شهر به وسیله یک اطلاعیه از غارتِ حتمی مصون ماند. تاثیر اطلاعیۀ آقای حسنی به قدری عمیق و آکنده از اقتدار بود که پس از اتمام غائلۀ چماقداران، وقتی شهر به وسیلۀ هواپیماهای دشمن بعثی به طور مکرر بمباران شد و مردم به ناچار هشت ماه دور از خانه های خود زندگی کردند، حتی یک مورد دزدی نیز در شهر اتفاق نیفتاد.

 

اشاره: عبدالرحمن قاسملو در سال ۱۲۳۹ با تعهد سپردن به ساواک از ایران خارج شد و به مدت پانزده سال در کشورهای شوروی، عراق، اروپای شرقی و فرانسه اقامت گزید. او در فرانسه در مدرسه ای که یکی از برنامه هایش تعلیم و تربیت جاسوس برای کشورهای مشرق زمین بود به کار پرداخت و در مدتِ اقامت در شوروی در بخش فارسی رادیو مسکو با آن مرکز همکاری کرد. در عراق هم با دولت مردان آن همکاری صمیمانه داشت. او پس از انقلاب به ایران آمد و در مردادماه ۱۳۵۸ در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از آذربایجان غربی و کردستان به این مجلس راه یافت. طی اغتشاشات و توسعه طلبی در کردستان به رهبری او، مورد تعقیب قرار گرفت و در اوایل شهریورِ همین سال به کشورِ شوروی گریخت. بعد به اروپا رفت و در نهایت در تاریخ ۲۲ تیر ۶۸ در وین پایتخت اتریش توسط ناشناسی به وسیلۀ دو گلوله از پشت به قتل رسید. (روزنامه جمهوری اسلامی ۲۴ تیر ۶۸ ، ص ۳)
منبع: قربانی اصلاحات (بازخوانی حماسه های حجت‌الاسلام والمسلمین حسنی)، اکبر مظفری، ناشر: سپهر آزین، چاپ اول: ۱۳۸۴، ص ۸۲ – ۸۵

نوشته‌های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
نظر بدهید تا شکوفا شوید.x