
در آن زمان مرحوم افجه ای را مسئول مالی نخست وزیری {دولت موقت} کرده بودیم که خیلی خوب دستگاه عریض و طویل دوره هویدا و به خصوص آشپزخانه را مدیریت کرد و سر و سامان داد.
روزی مهندس بازرگان به من گفت: بررسی کنید که هزینه یک پرس غذا چقدر میشود؟
من تعجب کردم که با مشکلات امنیتی زیادی که داشتیم و در نخست وزیری برای مسائل امنیتی جلسه می گذاشتیم، چرا مهندس بازرگان این مسئله کوچک را میپرسد. کمی تند برخورد کردم که آقای مهندس این همه کار داریم، مطمئن باشید آقای افجه ای شخص مرتبی است و غذای نخست وزیری کنترل شده است.
اما یک هفته بعد از این ماجرا دوباره از من پرسید؛ بنابراین برای انجام دستور مهندس بازرگان به آقای افجه ای گفتم: سه یا چهار روز میزان غذا را حساب کن و متوسط هزینه یک غذا را درب یاور که چه مقدار است؟
این گزارش را به مهندس بازرگان دادم ایشان هم یادداشت کرد. چند مدتی گذشت که مهندس یک چک شخصی خود را به من داد و گفت: این را بدهید که به خزانه بگذارند.
مهندس در تمام مدت از دولت حقوق نگرفت و میگفت: فقط یک حقوق حق من است، آن هم حقوق بازنشستگی دانشگاه است و در زمان تصدی دستگاه های دولتی هیچ حقوقی بابت کار دولتی خود قبول نکرد.
من از مهندس پرسیدم: چک پول شخصی شما را چرا باید به خزانه بدهم؟
اما ایشان از روزی که همسرشان را به کاخ آورده بود پول غذا را محاسبه کرده و می گفتند: من چون در نخست وزیری کار می کنم حقم است که از این غذا بخورم، اما همسرم که در اینجا کار نمیکند؛ این غذای بیتالمال است و در بیتالمال باید نهایت دقت شود.
حتی دیناری از آن را باید در آن دنیا پس بدهیم. روزی یک وعده غذا می گرفتند و شب نیز حاضری می خوردند.