آخرین مطالب

مادر …

0
SHARES
0
VIEWS

در این زندان، مشکل بزرگ من مادرم بود. ایشان از شجاعتی فوق‌العاده و استقامتی تزلزل ناپذیر برخوردار بـود؛ اما کمی پیش از این بازداشت، به من مطلبی گفت که نشان می‌داد به علت تحمل مصائب بسیار فرزند خود، کاسه‌ی صبرش لبریز شده است.

یک روز که در خانه‌شان بودم، به من گفت: اگر بار دیگر زندانی شوی، من خواهم مُرد!

در آن روز کوشیدم به ایشان اطمینان خاطر بدهم و بگویم: مادرم! چرا باید دوباره زندانی شوم؟ مگر چه کرده‌ام؟ وانگهی، اگر این امر مقدر باشد، چرا باید چنین احساسی داشته باشید؟ چرا چنین سخنی می‌گویید که من هرگز قبلا از شما نشنیده‌ام؟

اما دیدم در کلام خود جدی است. از وقتی که بازداشت شدم، سخنان مادر در گوشم طنین می‌انداخت و دلم را نگران می‌ساخت. مدت شش ماه در این وضع ماندم و نمی‌دانستم بر سر مادرم چه آمده است. پس از شش ماه به من اجازه دادند تنها یک تماس تلفنی داشته باشم. ترجیح دادم به منزل پدرم تلفن کنم، پدرم گوشی را برداشت. نخستین سؤالی که از او کردم، این بود: حال مادرم چطور است؟

پاسخ داد: خوب است.

اطمینان نیافتم، پرسیدم: کجا رفته؟

گفت: به جلسه‌ی روضه‌ای در خانه‌ی فلانی رفته است.

مجلس روضه‌ای را که مادرم مقید به شرکت در آن بود، به یاد آوردم و خیالم راحت شد و دلم آرام گرفت. بعد راجع به همسر و فرزندان پرس و جو کردم.

در واقع من با قدرت بیانی هم که دارم، هرگز نمی‌توانم آنچه را که در این زندان بر انسان می‌گذشت، وصف کنم. من در این زندان شاهد چیزهای زشت و نفرت انگیزی بودم که تا به امروز مانند آن را ندیده‌ام.

[wpdiscuz-feedback id=”63w0e31xuv” question=”یک روز که در خانه‌شان بودم، مادرم به من گفت: اگر بار دیگر زندانی شوی، من خواهم مُرد! در آن روز کوشیدم به ایشان اطمینان خاطر بدهم.” opened=”0″][/wpdiscuz-feedback]

منبع: خون دلی که لعل شد {خاطرات حضرت آیت‌الله العظمی سید علی خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی}، گردآورنده: محمد علی آذرشب، مترجم: محمد حسین باتمان غلیچ، ناشر: انتشارات انقلاب اسلامی، ص ۲۴۲ – ۲۴۳

بازدیدها: ۰

https://rahavardha.ir/?p=2649

مطالب مرتبط

مرتبط نوشته ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *