مراسم سوگند جلاله

صبح روز شانزدهم فروردین سال ۸۱ برای نشست مسعود و مریم رجوی به سالن اجتماعات رفتیم. قبل از اینکه ما بیاییم بحث ها را شروع کرده بودند که راجع به مکتب مارکسیسم و اسلام بود و رجوی می گفت که: اسلام چپ مارکسیسم است؛ یعنی از مکتب مارکسیسم پیشروتر و مترقی تر است. و در بحث هایش با تکیه بر آیات و روایات استدلال می کرد که: اسلام از مارکسیسم ضداستثمارتر است و می گفت که: اسلام انقلابی مجاهدین مترقی ترین نوع اسلام و ضداستثمار ترین آنهاست.
اما یادش رفته بود که چهار هزار نفر انسان را در بیابان های عراق علیرغم مبل باطنی شان به بردگی گرفته بود و از صبح تا شب مشغول کار کشیدن و استثمار کردن آنها در راه منافع و امیال خود بود. نام حکومت آینده خود را هم علیرغم آن همه شعارهایی که در رابطه با جدایی دین از سیاست می داد جمهوری دمکراتیک اسلامی گذاشته بود، در حالی که نه به جمهوری اعتقادی داشت و نه ذرهای دموکراسی را که اصل اول آن احترام به آزادی های فردی می باشد، قبول داشت. حتی پیشاپیش برای آن حکومت خیالی رئیس جمهور هم مشخص کرده بود که همسرش خانم مریم قجر عضدانلو بود که به مریم رجوی معروف گشته بود.
هرچند گفته بود که آن مقام موقت است و فقط برای ۶ ماه است تا انتخابات آزاد برگزار شود، ولی خیلی زود دستش رو شد. زمانی که یکی از کادرهای سازمان در پشت میکروفون قرار گرفت و از او پرسید: شما که می گویید بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، پس از ۶ ماه انتخابات آزاد برگزار می کنیم تا مردم هر کس را که تمایل داشتند انتخاب کنند تا بر سر کار بیاید، اگر مردم به ما رأی ندادند تکلیف چیست؟ اگر فعالان سیاسی دیگر را انتخاب کردند چه کار کنیم؟
رجوی هم جواب جالبی به او داد و گفت: اینکه ما می گوییم انتخابات آزاد و دیگران هم در قدرت سیاسی سهیم شوند بیشتر جنبه ی تبلیغاتی دارد و صرفاً در حد شعار، و برای بیرون است تا بتوانیم خط مان را پیش ببریم و گرنه ما مجاهدین این همه سال مبارزه کردیم و خون دادیم دیگران بیایند و حکومت کنند؟
بعد از ظهر شد که به نفرات جدید گفتند: برای خوردن سوگند جلاله نزد مسعود رجوی آماده شوید. می بایست تک به تک و در حضور چهار هزار کادر سازمان و اعضای شورای رهبری سازمان مجاهدین می رفتیم و در جلوی جایگاهی که رجوی در آنجا قرار داشت، بر روی قرآن دست می گذاشتیم و سوگند وفاداری به او و سازمان مجاهدین خلق را یاد می کردیم و حدود پنجاه متر پایین تر هم به طور خصوصی با مریم رجوی ملاقات می نمودیم و چند کلمه ای با او حرف می زدیم. از ساعت شش عصر مراسم سوگند جلاله شروع گردید. بعضی دست بر روی قرآن می گذاشتند. عده ای دیگر نمی گذاشتند و هر کسی متناسب با توانش چند جمله ای را با رجوی گفتگو می کرد و بعد از دیدار با مریم به سر جایش باز می گشت.
ساعت از هشت شب گذشته بود که با پایان مراسم سوگند جلاله، نشست هم به پایان رسید و راهی آسایشگاه برای صرف شام شدیم. شام را که خوردیم به قدری خسته بودیم که بدون انجام دادن هیچ کاری به سمت خوابگاه رفتیم تا استراحت کنیم. ساعت ده خاموشی را زدند و از سیصد نفری که در خوابگاه بودند دیگر صدایی در نمی آمد و همه در افکار خود غوطه ور بودند تا به خواب بروند.